تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۱۱/۱۳ - ۲۲:۱۵ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 149697

سینماسینما، مینو خانی

مهاجرت و غربت آدم را می‌کشد

گفته می‌شود که اگر کسی انقلاب، جنگ و مهاجرت را تجربه کرد، دیگر نباید از او ترسید. از بس که اینها تلخ و سخت است. کس دیگری می‌گفت: غربت آدم را می‌کشد. و این مهاجرت و غربت، موضوع فیلم ستاره بازی، جدیدترین اثر هاتف علیمردانی است. روایت مهاجرت و به دنبال آن از هم پاشیدن بنیاد خانواده و تلخی‌های آن که از دل داستانی واقعی شکل گرفته است، محصولی تلخ اما هشداردهنده ایجاد کرده است. سالهاست از تاثیر مهاجرت که جامعه ایرانی به شدت درگیر آن است، می شنویم، شاید حتی افرادی که دچار این بلا شده اند را در خانواده و پیرامون خود داشته باشیم. همه از شنیدن مهاجرت حتی به بهترین شکل آن، یعنی برنده شدن لاتاری و دریافت اقامت در امریکا، ترسی نهان در دل دارند و لب گزیدنها و دو دو زدن چشمها سرّ دل برملا می کند. 

علمیردانی، فیلمسازی اجتماعی است که محور اصلی موضوع خود را در دل خانواده شکل می‌دهد و این نشان از تاکید او بر نهاد خانواده دارد. برای همین گسستهای خانوادگی یا مهر و محبت ناشی از آن است که قصه را شکل می دهد. موقعیتی که انگار هیچ مهری را پایانی نیست و کمترین بی مهری، مهر باطلی بر روح و روان خانواده می گذارد. همانطور که صبا درگیر این محبت پدر است که با همه پریشان حالی و روزگار تلخ «باباجون» از دهانش نمی‌افتد و برعکس بی مهری مادر یا به زبان نیاوردن آن، صبا را تا قعری می‌برد که برگشت از آن به سادگی امکان‌پذیر نیست.

باید از طرب آباد رخت بربست

کارل مارکس، نظریه‌پرداز آلمانی که نظریه مارکسیسم منسوب به اوست از دو طبقه بورژوا و پرولتاریا سخن می‌گوید و معتقد است اگر پرولتاریا به وضعیت خود آگاه شود، بر علیه طبقه بورژوا انقلاب می کند و این همان چیزی است که تاریخ جوامع را می‌سازد. پیروان او، هربرت مارکوزه و والتر بنیامین نیز از ذهنیت خلاقیت‌زوده بر اثر «کار» خلاقیت‌زدوده و ابزار و تکنولوژی در راستای آگاه ساختن طبقه پرولتاریا حرف می‌زنند؛ همان چیزی که اساس «شیشلیک» است. 

«شیشلیک» مهدویان بر اساس فیملنامه‌ای نوشته امیرمهدی ژوله، کمدین ساخته شده است. شنیده‌های قبل از جشنواره و البته نام ژوله به عنوان نویسنده، حاکی از ساخت فیلمی کمدی بود ولی «شیشلیک» از هر تراژدی، تراژدی‌تر بود. چون داستان تلخ فقری پذیرفته‌شده و باور به بودن و ماندن در محور آن بود که مانع هر حرکتی است، که هژمونی صاحبان قدرت که «در پرده آن می‌کنند»، قدرت تفکر را از فرد می‌گیرد و باعث می‌شود با رضایت تن به استثمار و استحمار دهد. اما رخت بربستن از «طرب آباد» وقتی رخ می‌دهد که کارگر استثمارشدۀ استحمارشده به وضعیت خود آگاه می‌شود، درمی‌یابد نیازها و بدیهیاتی دارد، درمی‌یابد که باید آرزو داشته باشد، که «مزه آب دهان شیرین‌شده از آدامس» را حس کند. برای همین است که بار می‌بندد تا ترک طرب‌آباد کند و در غم‌خانه‌ای دیگر خانه برپاکند، حتی اگر نه فقط به شیشلیک، که به تبلت فکر کند. 

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها