تاریخ انتشار:۱۴۰۱/۰۲/۲۶ - ۱۳:۰۹ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 174893

سینماسینما، سپیده ابرآویز 

محمدحسین مهدویان فیلمساز باهوشی است. باهوش، جسور و البته خوش‌شانس. او در بهترین و بدترین شرایط سینما فیلم ساخته و می‌سازد. هم شانس ساختن دارد هم شانس پخش و هم شانس دیده شدن. سمت هر ژانری می‌رود و از تجربه کردن نمی‌ترسد. در «مرد بازنده» سراغ ژانر پلیسی جنایی رفته است. گونه‌ای که شاید در کنار ژانر وحشت کمترین میزان آثار تولیدی سینمای ایران را داشته باشد.

مهدویان اما در این راه از ساده‌ترین و کلاسیک‌ترین و البته غربی‌ترین الگو نمونه‌برداری می‌کند. داستان یک کارآگاه سمج و پیگیر که یک جورهایی ول نمی کند و کوتاه نمی‌آید. کارآگاهی که قرار است با پیش فرض بازنده بودن و سن و سال رو به بازنشستگی به میدان بیاید. شاید که اگر جوان‌تر می‌بود انگ بازندگی به این آسانی به  او نمی‌چسبید. جواد عزتی نقش این کارآگاه (احمد) را بازی می‌کند. اینکه آیا این انتخاب خوبی است یا نه؟ هم بله هم خیر. بله به این دلیل که عزتی بازیگر خارق العاده‌ای است و درست مثل خود مهدویان در هر قالبی جا می‌افتد و تجربه همکاری چندین باره‌اش با مهدویان را باز تجربه می‌کند. خیر به این دلیل که یک ای کاش می‌ماند برای مخاطب. ای کاش که به گزینه دیگری _فارغ از نیاز به این گریم سنگین و تفاوت سنی با نقش_ فرصت بازی داده می‌شد. عزتی انگار ادامه نقشش در «زخم کاری» را تکمیل می‌کند. همان آدم عصیان‌زده‌ی تنها. همانی که زیر بار زیر و رو کشیدن‌ها له شده وحالا می‌خواهد خشمش را خالی کند. اینجا خانواده «زخم کاری» تبدیل به جامعه مفسدان اقتصادی شده است. آنها دارند مثل زالو از در و دیوار فیلم بالا می‌روند و احمد برای نابودی آنها و حل معمای قتل شهاب تا آخر قضیه می‌رود.

در این مسیر، زن‌هایی  که به نوعی همگی شریک شیطان‌اند معمای او را پیچیده‌تر می‌کنند. احمد حتی آن قدر بازنده و از سویی آن قدر مصمم است که دلبری هیچ زنی در او اثر نمی‌کند (بماند که در پایان حرکتی نمادین از خود بروز می‌دهد). 

بازی جواد عزتی عملا بر بازی تمام بازیگران سوار است. بعد از او شاید این بابک کریمی باشد که نقش را قابل قبول ارائه می‌دهد. بقیه کمابیش در سطح و اندازه یک تیپ می‌مانند. سرد و کم‌عمق. 

احمد در زندگی خانوادگی‌اش هم بازنده است. او پسرش را نمی‌شناسد. وقت برای دخترش ندارد و همسرش را مدت‌هاست از دست داده است و در فضای سیاه و تلخ فیلم زندگی تلخش بدجوری قابل ترحم است. به نظر می‌رسد فیلمساز یا فیلمنامه‌نویسان برای انتقال این بخش از زندگی احمد به اندازه زندگی حرفه‌ای‌اش وقت نگداشته‌اند. رابطه خانوادگی او در چند سکانس قابل پیش‌بینی و کلیشه‌ای خلاصه می‌شود. خشم و دل‌شکستگی دختر و پسرش با چند دیالوگ سر هم می‌آید و ارتباط با نوه‌اش هم با سرعت و الکن نمایش داده می‌شود. 

فیلم در القای بعضی موارد با ابهام جلو می‌رود. انگار کارگردان دست به عصا راه رفته تا از ممیزی فرار کرده و خیلی یواشکی به منجلاب رانت‌ها و فسادها اشاره می‌کند. جایی که دست بالای دست بسیار است و احمد زور می‌زند تا به آن بالا دستی برسد. که می‌رسد یا نمی‌رسد جوابش به درستی روشن نیست.

قاب‌بندی‌های فیلم، دکوپاژ و نور هماهنگ با قصه جلو می‌رود. موسیقی به اندازه است و بیخودی شلوغش نمی‌کند و با اصوات دلهره‌آور سعی بر بالابردن ضربان قلب مخاطب ندارد. قصه سرراست تعریف می‌شود. از الف تا ی همه چیز خطی روایت می‌شود. کارگردان سراغ فلاش بک و فلاش فوروارد و بازی‌های زمانی و مکانی نمی‌رود. یک فیلم متوسط می‌سازد که برای نوآوری‌هایش قابل تماشا و برای تکرارهایش قابل اغماض است. 

«مرد بازنده» در پایان برنده نیست اما آن بازنده سکانس اول هم نمی‌تواند باشد. شاید بشود گفت او از چهار آس، یک آس و نیم‌اش را برده است. 

 

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها