تاریخ انتشار:1404/03/04 - 15:04 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 208717

سینماسینما، فرزانه متین

حالا که در هیاهوی بازار آثار کمدی که من آن را محصولات کمدی خطاب می کنم و گیشه ی سینما را در انحصار خود دارد، فیلم «بی سر و صدا» به کارگردانی مجیدرضا مصطفوی و به نویسندگی مهیار حمیدیان و مجیدرضا مصطفوی از ۲۵ اردیبهشت در سینماهای ایران اکران شده است. فیلمی که ساکنان پاستورنشین قبلی آن را توقیف کردند و در دولت کنونی برای شرکت در چهل و سومین جشنواره ی فجر نیز باید زیر تیغ سانسور ۲۰ دقیقه ای می رفت که با مخالفت کارگردان به جشنواره نرفت و تنها یک سانس برای اهالی رسانه ‌و منتقدان به نمایش درآمد.

فیلم حول محور حاشیه نشینی، فقر، افراد فرو‌دست و مشکلات ها آنها می چرخد اما موتیف اصلی «بی سر و صدا» مقوله ی سنگین وجدان و انسانیت  و انتخاب است اثری که شعاری نیست و وجدان مخاطب را نشانه می گیرد و او را در فیلمش شریک می کند. مصطفوی از همان ابتدا با ساخت آثاری چون «انارهای نارس» و «آستیگمات» نشان داد که کارگردان خوش ذوق و دغدغه مند به مقولات اجتماعی است که امضای او را در فیلم آخرش هم مشاهده می کنیم که البته چند پله بالاتر از دو فیلم قبلی اش است هم از لحاظ فرم و هم‌محتوا. «بی سر و صدا» که نخستین بار در چهل و‌هشتمین دوره جشنواره بین المللی فیلم سائوپائولو به نمایش درآمد مورد تحسین منتقدان قرار گرفت و با حضورش در جشنواره هانویِ ویتنام در چهار رشته نامزد شد و سه جایزه مهم شامل بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین بازیگری را به دست آورد. «بی سر و صدا» حکایت افرادی است که زیر فشار سنگین سکوت به مرز انفجار می رسند و یک باره دمل های چرکین سر باز می کنند.

پیمان معادی، هانیه توسلی، مهران غفوریان، فرشته حسینی، مسعود کرامتی، مهدی حسینی نیا و محمد شاکری در این اثر به ایفای نقش پرداخته‌اند. فیلم درباره ی مردی بدشانس به نام سیامک (با بازی پیمان معادی) است که در حاشیه ی شهر تهران با همسر و بچه اش زندگی می کند و دائم در حال بدبیاری است.

روایت فیلم تک خطی نیست و داستان به صورت موازی پیش می رود و همین خرده روایت ها، نفس فیلم را می گیرد مانند ماجرای عاشقانه پسر سیامک به نام سمیر با دختر صاحب سیرک، لیلا (با بازی فرشته حسینی) که دلچسب از آب در نیامده است. سمیر یک بچه دبیرستانی است که عاشق دختری بزرگ تر از سنش (حدود۱۰ سال) شده است و این همان داستان تکراری است که سیامک برای سمیر از دوران نوجوانی اش تعریف می کند که بعد از گرفتن سیکل، نظافتچی توالت های قطار می شود و به دلیل وجود یک زن در کوپه ی قطار، سه سال تمام تن به شستن توالت ها می دهد و این گونه اوایل جوانی اش را به باد می دهد همان ضرب المثل معروف «پسر کو ندارد نشان از پدر» که در این قصه مصداق پیدا می کند، اما در اینجا قضیه فرق می کند و آن تمایل لیلا به پاسخ این عشق است که دست پس می زند و با پا پیش می کشد و رک و پوست کنده حتی در صورت اصرار مادر سمیر، نه‌ی قاطعانه به پسر نمی دهد واین همان وصله ی ناجور فیلم است نه درام این دو جان دار است و نه قابل لمس و آن قدر مشغله ی فکری و‌کاری سیامک زیاد است که از پسرش غافل می شود و سرانجام در می یابد که به همراه سایر اعضای سیرک، خانواده اش را رها کرده و به ناکجاآباد رفته است.

«بی سر و صدا» سرشار از نماد و استعاره های بصری است. سیامک نمادی از افراد فرودست است که در مقابل همه چیز سکوت پیشه می کند، اما این بار در شغل جدیدش با فهمیدن حقیقت، سکوتش مانند گذشته نیست او حالا متوجه شده که بدشانس نیست بلکه دیگران به دلیل آرام بودن او از سوء استفاده می کنند. سکوت او سرشار از خشم و انزجار است چرا که صدایش شنیده نمی شود. رفیع، برادرزن سیامک (با بازی مهران غفوریان) نماد رفیق دزد و شریک قافله است، الاغ ها نیز، نماینده ی مردم بی زبان هستند که صاحبان شان با آن ها هر کاری بخواهند، انجام می دهند و در نهایت آتش و برف استعاره های زیبایی در فیلم دارند که از مهم ترین نمادها به شمار می روند که در پایان فیلم ما شاهد هر دو بودیم. از یک سو آتش شعله ور شدن خشم است و برف در قسمت انتهایی داستان به نوعی انکار و زوال به شمار می رود. شخصیت های فیلم به غیر از پیمان معادی چند لایه و عمیق نیستند ‌‌اکثر آن ها تک بعدی اند که حتی در یک تیپ فرو نرفته اند. بازی معادی مانند همیشه درخشان است، کاراکتری درون گرا، زخم خورده که دائم باید غرهای همسرش را بشنود و مانند همه ی افراد رویاهای دوست داشتنی دارد. بازی غفوریان نیز ستودنی است.

«بی سر و صدا» از آثار خوش ساخت اجتماعی است که شروع التهاب آور فیلم به تدریج کند می شود و تعلیق خود را از دست می دهد. زبان فیلم تلخ و گزنده است و جهان آن واقع گرایانه است و این همان چیزی است که سینمای ایران به آن نیاز دارد که حقیقت را بدون ژست هنری و سیاه نمایی روایت کند. مصطفوی درامی ساخته که به خوبی نشان می دهد چرا افراد فرودست و بی بضاعت، پاک دست هستند. ایده فیلم جدید است و از این رو ضعف ها را تا حدی پوشش می دهد. انتخاب لوکیشن ها و سبک فیلمبرداری هوشمندانه است.

آینده ی مجیدرضا مصطفوی مسلما درخشان است و امید است فیلم های اجتماعی را با زبانی دغدغه مند بسازد چرا که علاوه بر کارگردانی، قصه گوی چیره دستی هم است.

لینک کوتاه

 

آخرین ها