تاریخ انتشار:1397/04/24 - 03:40 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 92159


ابراهیم عمران

«دلم می‌خواد»، ساخته کارگردان دل‌بسته مسائل اجتماعی، بهمن فرمان‌آرا، داستان نویسنده‌ای است که مدتی نمی‌تواند بنویسد و این ننوشتن در سکانس‌هایی، دلیلش شاید خبر‌هایی باشد که از «غم و اندوه» اطرافیان، ساطع می‌شود و هر روز خبر فوت یا بیماری یکی از نزدیکانش، سبب می‌شود تا از هرآنچه «غیرشادی» است دوری گزیند. بهرام فرزانه با بازی باورپذیر رضا کیانیان حکایت نسلی از روشنفکران دارای پرنسیب اجتماعی است که به‌واسطه تغییر شرایط، نتوانستند آنچنان خود را با جامعه امروزین، وفق دهند. این شخصیت به‌واسطه آنکه در گوشش صدایی از آواز و رقص می‌پیچد؛ همگان را دعوت به شادی و ایجاد نشاط می‌کند و درواقع گمشده شادی را به‌نوعی فرامی‌خواند و آنچه در ذهنش در غلیان است، همان تصاویری است که در ناخودآگاه ذهنش، تصور می‌کند و این تصورات ذهنی سبب‌ساز آن می‌شود که اطرافیان او را دارای اختلال روانی بدانند و در آسایشگاه اعصاب و روان بستری‌اش کنند. حرف اصلی این فیلم همان خواستن و اما نتوانستن است که در شئون مختلف زندگی خود را نشان می‌دهد. عدم ارتباط نسل‌ها که جزء موتیف همیشگی فیلم‌های فرمان‌آراست و معضلات اجتماعی از قبیل اعتیاد یا بزهکاری‌های اخلاقی نیز در این اثر کماکان جلوه‌نمایی می‌کند یا آبستن‌بودن و شدن بانوان در فیلم نیز نشانه‌ای از زایش و امیدداشتن در عین نومیدی است. کارگردان در فیلمش در پی شادی و نشاطی است که «دیری است گم شده» و در برابرش غم و اندوه، عرصه بیشتری برای خودنمایی دارد و گویی جامعه خواسته و ناخواسته در پی آن است. هرچند مؤلف قصد آن ندارد تا جبهه‌ای در برابر این کردار جامعه ایجاد کند، ولی سکانس‌های مطب دکتر روان‌شناس که جمعیت زیادی از هر قشر در آن پیدا می‌شود؛ مؤید آن است که غم وجه مشترک همه آنهاست که دارا و ندار و پیر و جوان نمی‌شناسد و تجویز به شادی و نشاط در همین بستر روایی است که راکورد اصلی فیلم است و دکوپاژ و میزانسن فیلم نیز در بیشتر صحنه‌ها دلالت بر این موضوع دارد؛ هرچند در ذهن و خیال نویسنده داستان و آنچه در پایان، فیلم‌ساز قصد انتقال پیامش را دارد، جامعه‌ای است که اگر نشاط و سرزندگی در آن باشد، بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی از آن رخت می‌بندد. توقیف این فیلم به‌حتم توقیف بالندگی و سرخوشی جامعه معنا می‌داد، هرچند بعد از رفع توقیف، پیام فیلم را بسیاری از مخاطبان، آنچنان که بایدوشاید این اثر بود، دریافت نکردند و در سکانس‌های رقص و حرکات موزونش ماندند که خود نشان از نبود و فقدان این نگره است که حدیثی است دیگر که در این وجیزه نمی‌گنجد. هرچند شاید به زعم عده‌ای، سیاه‌نمایی‌های این فیلم در نشان‌دادن جامعه‌ای خموش و ایستا و عصبی، درخور نباشد، ولی نمی‌توان از عدم نشاط اجتماعی در اجتماع نگفت که همچنان گمشده ماست و نمی‌توان به سادگی به آن دست یافت. دلم می‌خواد که در پایان، کتاب نویسنده فیلم شد و عنوان «دلم می‌خواد برقصم» بر آن نقش بست، حکایت جامعه‌ای است که نتوانست دلمردگی را از خود دور کند و خواستن‌هایش با افسوس و حرمان عجین شد. به‌حتم سازندگان این فیلم جدا از نگاه برگشت سرمایه، نگاهی فراتر و عملی‌تر هم داشتند که در پس توقیف و بعد از آن می‌تواند خود را اثبات کند… .

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها