تاریخ انتشار:۱۳۹۶/۰۳/۰۷ - ۱۴:۱۱ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 56243

عزیز الله حاجی مشهدیکارگردانان آگاهانه کوشیده‌اند از هرگونه سیاه‌نمایی فاصله بگیرند.

سینماسینما، عزیزالله حاجی مشهدی:

«کارنامه بنیاد کندی» کار مشترک مستندسازان نام‌آشنا (محمد جعفری و آذر مهرابی) را باید در رده مستندهای گزارشی «مشاهده‌گر» (Observational) جای داد. مستندی که می‌کوشد تا از دریچه چشم دوربین، بی‌آن‌که حضورش در صحنه‌ها و فضاهای مختلف فیلم به رخ کشیده شود، بی‌واسطه و مستقیم به پدیده‌های مورد نظر فیلم‌ساز نزدیک شود و تصویر واقعی از شخصیت‌ها و آدم‌های موجود در آن فضا ارائه دهد و مخاطب فیلم نیز با تماشای فیلم، آشکارا دریابد که بود و نبود دوربین در چنان فضایی، نقشی در شکل‌گیری و بروز آن رویدادها نداشته است. به بیانی دیگر، می‌توان ادعا کرد که در جریان این مشاهده، دوربین مداخله‌ای در چگونگی نمایش پدیده واقعی نداشته است.

محمد جعفری، «مستندساز» امروز و سرباز «سپاهی دانش» ۴۰ سالِ پیش، در آبادی بنیاد کندی در آذربایجان شرقی، با دوربینی که در دست همسر مستندسازش (آذر مهرابی) بوده است، با همان شیوه مشاهده‌گرانه و با وفاداری به روشی که کمترین دخالت در متن رویدادهای واقعی نداشته است، پس از ۴۰ سال بی‌خبری از نوآموزان دبستان کوچک آبادی، سرزده و غافل‌گیرانه به سراغ آن‌ها می‌رود و ما نیز به‌عنوان تماشاگران مستند او و همسرش، با آن‌ها همراه می‌شویم تا ببینیم که به‌راستی بچه‌های دیروز موجود در چند عکس رنگ‌ورفته سیاه و سفید که از آن روزها به یادگار مانده است، حالا چه حال و روزی دارند؟

ساخت مستندهایی از این‌گونه به صبر و حوصله فراوانی نیاز دارد. انجام سفر و بازدیدهای اولیه برای ردیابی موضوع و بازگشت با دست‌های خالی و عزم جزم برای پیدا کردن سرنخ‌هایی کوچک از بچه‌های مدرسه بنیاد کندی و خانواده‌هایشان که به دلیل بروز خشک‌سالی‌های پی‌درپی ناگزیر به مهاجرت شده‌اند و اکثر آن‌ها نیز به حاشیه‌نشینی در اطراف تهران و کرج در مناطقی چون دولت‌آباد، واوان، زورآباد، خاک سفید، شادآباد و… روی آورده‌اند و در حاشیه تهران و کرج و ورامین، به امید خلاصی از مشکلاتی که در زادگاه خود با آن‌ها دست به گریبان بوده‌اند، به زندگی نه‌چندان دلخواه حاشیه‌نشینی کلان‌شهر تهران و کرج ناگزیر شده‌اند، به‌راستی کار چندان آسانی نبوده است.

نکته جالب توجه این است که نگه داشتن نقاشی‌های ساده و به‌ظاهر کم‌اهمیت پری، دانش‌آموزی که ۴۰ سال پیش، با رنگ انار و پوست پیاز نقاشی می‌کرده و نمونه کارنامه‌ها و عکس‌های دسته‌جمعی بچه‌های مدرسه و یک فیلم کوتاه رنگ‌ورورفته هشت میلی‌متری از دهه ۵۰، نشان می‌دهد که انگار محمد جعفری می‌دانسته است که روزی روزگاری در آینده، از همه این مدارک ساده و به‌ظاهر کم‌بها برای ساختن یک مستند قابل اعتنا به‌عنوان نوعی مکاشفه در بازیابی و بازشناسی بخشی از زندگی گذشته خود، استفاده خواهد کرد!

بچه‌های مدرسه آبادی بنیاد کندی، حالا دیگر بزرگ شده‌اند و هرکدام برای خود خانوده‌ای تشکیل داده‌اند و جوان‌ها و نوجوان‌هایی دارند که خواسته‌ها و روحیات و خلق‌وخویشان، با بچه‌های دیروز آن آبادی کوچک یعنی با غلامحسین، محمد، فرمان، منظر، مرضیه، حجت، عزیز، پری و سارا و… فرسنگ‌ها فاصله و تفاوت دارد! بررسی و مقایسه ناخواسته آرزوهای یکایک آن‌ها با حال و روز کنونی‌شان، فاصله میان واقعیت و خیال را به ما نشان می‌دهد. با این همه یک روزنه امید برای دل‌خوشی معلم دیروز آن بچه‌ها پیدا شده است. این امید که اگر مثلا محمد فرهادی و هم‌کلاسی‌اش منظر محمدپور یا فرمان محمد‌پور و مرضیه محمدپور که حالا با هم ازدواج کرده‌اند و صاحب فرزندانی شده‌اند، به دل‌خواسته‌هایشان نرسیده‌اند، به جای خود آن‌ها، امروز بچه‌هایشان به دانشگاه رفته‌اند، عروسی کرده‌اند و فیلم در مقام نوعی بررسی «مردم‌شناسانه» می‌کوشد تا با توسل به گونه‌ای مردم‌نگاری ساده و غیرشعاری- که صدالبته با پژوهشی درازمدت و مشاهده از نزدیک شکل می‌گیرد – ناخواسته به دلایل برخی مهاجرت‌ها و تخلیه روستاها و مشکلات زیستی روستاییان، بی‌آبی و بی‌رونق شدن کشت‌وکارشان به دلیل خشک‌سالی‌های گسترده اشاره می‌کند و به مردم‌نگاری صادقانه، با پرهیز از هرگونه اغراق و مبالغه دست می‌زند که می‌تواند یکی از فایده‌های جنبی تماشای چنین نمونه‌ای از یک مستند مشاهده‌گر باشد.

یکی از امتیازهای این مستند، در این است که سازندگان اثر آگاهانه کوشیده‌اند تا از هرگونه سیاه‌نمایی و نیز شعار دادن در قالب گفتار متن‌های سفارشی مثلا برای توجیه علت مهاجرت این آدم‌ها و ترک کار کشاورزی و… به‌خوبی فاصله بگیرند و بی‌طرفی خود را به‌روشنی حفظ کنند. شاید به همین دلیل است که مستندسازان آشنا با ویژگی اساسی مستندهای مشاهده‌گر، می‌کوشند تا از جایگاه یک گزارشگر ساده و بی‌هدف فاصله بگیرند و به‌عنوان یک تلاش آگاهانه در عرصه مردم‌نگاری، به گوشه‌هایی از تغییر و تحولات پدیدآمده در محیط اجتماعی مورد مطالعه‌شان و گاه حتی به نتایج آن تحولات و تاثیر آن‌ها بر سرنوشت مردمان ساکن در آن مناطق نیز اشاره‌هایی روشن داشته باشند.

پرداختن به واقعیت‌های انکارناپذیری مثل روی آوردن بسیاری از همان شاگردان دیروز به کارهای سخت و پرمشقتی مثل کارهای نگهبانی، نوبت کاری‌های گردشی طاقت‌فرسا و از دست دادن سلامتی‌شان، یکی دیگر از ویژگی‌های یک فیلم مستند مشاهده‌گر است که در چنین اثری نیز همین ویژگی را به‌روشنی می‌توان شاهد بود.

سازندگان مستند «کارنامه بنیاد کندی» با حضور در فضای اصلی کار، پیش از هر نوع برداشت و ثبت تصویری، کوشیده‌اند تا از فضایی که تنها با خاطراتی کم‌رنگ از ۴۰ سال پیش به آن فضا بازگشته‌اند، به نوعی انگار قصه‌ای هم برای مستند خود دست‌وپا کنند تا به یک مستند گزارشی مشاهده‌گر، چاشنی‌های مناسبی از جذابیت و کشش و گیرایی نیز زده شود و این مستند بلند را از رخوت و کسالت‌بار شدن دور نگه دارند. نیاز به یادآوری ندارد که در چنین مستندی، به دلیل پرهیز از آماده کردن طرحی مشخص به شیوه فیلم‌های داستانی یا مستند- داستانی، به‌طور معمول از دکوپاژ صرف نظر می‌شود و عمده مسئولیت‌ها، حتی پیش از رسیدن کار به مرحله تدوین، بر عهده تصویربردار فیلم خواهد بود که در این فیلم، با استفاده از هم‌فکری و در یک فضای تعاملی، میان تصویربردار فیلم (آذر مهرابی) و محمد جعفری به‌عنوان یکی از کارگردان‌های اثر، هماهنگی دل‌خواه و مناسبی وجود داشته است که درنهایت به گرمی و گیرایی فیلم منجر شده است.

مستند «کارنامه بنیاد کندی» می‌توانست برای رفع سوءتفاهم‌های احتمالی در خوانش درست و دقیق نام این فیلم، با افزودن پیشوندی مثل آبادی یا روستا پیش از بنیاد کندی و انتخاب نامی چون «کارنامه آبادی بنیاد کندی» یا به مدد اعراب‌گذاری روی نام کنونی فیلم در اعلان دیواری آن، از چنین مشکل ناخواسته‌ای نیز فاصله بگیرد. گذشته از این‌ها، در بخش‌هایی از فیلم که به نمایش بخش‌هایی از یکی دو عروسی مربوط می‌شود نیز شاید می‌شد با کوتاه‌تر کردن حتی بین چهار تا پنج دقیقه از برخی صحنه‌های آشنا و تکراری، با هدف ایجاد ضرباهنگ مناسب‌تر فیلم، از زمان کنونی آن کم کرد و به اثری منسجم‌تر دست یافت.

ماهنامه هنر و تجربه

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها