تاریخ انتشار:1402/01/08 - 16:45 تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 185620

سینماسینما، نوید جعفری
«من از اتفاقای خوب هم می ترسم، از آدمی که نقص داره بدم میاد از اونی که نقص نداره می ترسم.
شاید باورت نشه من حتی از خوشبختی هم می ترسم…»

برادران لیلا سومین ساخته سعید روستایی اگرچه در محاق توقیف قرار دارد اما همزمان با اکران جهانی نسخه فرانسوی آن در دسترس قرار گرفته است.
هرچند دیگر دلایل توقیف چندان اهمیتی ندارد اما بدون شک توقیف این فیلم به جای ندیده شدنش باعث بیشتر دیده شدن آن خواهد شد و در این میان تنها سرمایه مالی فیلم است که از بین رفته است.
تجربه توقیف سایر آثار سینمایی تا کنون نشان داده که همه آنها همانند سنتوری، خط قرمز، آدم برفی و … بالاخره دیده می شوند، اگر آثار موثری باشند ماندگار هم می شوند و تنها این میان دردسر های مالی است که حیات هنری فیلمساز را تهدید می کند.
برادران لیلا در همین یک هفته اخیر مورد نقد بسیار قرار گرفته است که در نوع خود این حجم از یادداشت و نظر قابل توجه است.
عده ای آخرین ساخته سعید روستایی را سیاه نمایی، ضد اجتماعی و… می نامند و برخی آن را ستایش می کنند که روایتی متفاوت از اجتماع را نمایان کرده است.
بررسی تحلیل ها و نقدهای مثبت و منفی خود مطلبی تحلیل گرایانه را می طلبد که می تواند نه از منظر سینما که از منظر جامعه شناسی جالب باشد.
سینمای رئالیستی در ایران با رویکرد اجتماعی همواره مورد هجمه بوده است و متهمِ ردیف اول سیاه نمایی که در طی دهه های مختلف محل مجادلات بسیاری بوده است. و برادران لیلا هم از قاعده مستثنی نیست، برخی به جای نقد و تحلیل فیلم چه از لحاظ ساختار و چه محتوا، کارگردان و بازیگران را هدف حملات خود قرار داده اند که گویی این فیلم تنها برای خوش‌آمد جشنواره های خارجی با بیان مشکلات اجتماعی تولید شده است در حالی که به روشنی می دانند تمام موارد مطرح شده در فیلم برگرفته از واقعیت هایی است که بصورت روزمره مشاهده می شود.
پیش از پرداختن به فیلم، ذکر یک نکته ضروری به نظر می رسد و آن این است که واقعا سینما برآیند جامعه است یا اجتماع برآیند سینما؟

اصولاً مگر می شود فیلمساز تنها با تکیه بر تخیل اثری رئالیستی و اجتماعی را خلق کند؟ مگر می شود ضعفی وجود نداشته باشد و به آن پرداخت؟
عدم اقبال مخاطب به بسیاری از آثار تولیدی خصوصا رسانه ملی مگر دلیلی جز این دارد که روابط و اتفاقات را بخشی از زیست معمولی خود نمی داند؟
و برخلاف آن اقبال و استقبال مخاطب از بسیاری از آثاری که به مشکلات و اتفاقات و روابط انسانی ملموس جامعه پرداخته است مگر دلیل روشنی بر همین اصل نیست؟
سالهاست بسیاری از مدیران فرهنگی و نمایندگان دولتی تلاش می کنند سینماگر را متهم به بزرگنمایی و سیاه نمایی معضلات اجتماعی کنند و از سوی دیگر کارگردانان و کارشناسان متخصص با رد این مطلب معتقدند نویسنده و کارگردان از دل همین اخبار و اطلاعات روزمره جامعه است که دست به خلق داستانی می زند که بتواند مخاطب همان جامعه را درگیر موضوع کند.
اگر از منتقدان محتوای برادران لیلا بپرسیم کدام بخش از فیلم از نظر آنها موردی را به دروغ مطرح کرده که در اجتماع وجود ندارد، جواب روشنی ندارد، در واقع این حجم از عریانی واقعیت است که آنها را عصبی و سرخورده کرده است تا با حمله به فیلم در موقعیت دفاع قرار بگیرند.

برادران لیلا اما مگر چه دارد که اینچنین در موردش حرف و سخن بسیار است؟

برادران لیلا، داستان لیلا (ترانه علیدوستی) در آستانه چهل سالگی و سه برادرش که سالهاست بیکارند است که با مشکلات مالی و بدهی دست و پنجه نرم می‌کنند. وقتی نفر چهارم، علیرضا (نوید محمدزاده) کارش را در کارخانه به دلیل اختلاس مدیران کارخانه از دست می دهد، لیلا تصمیم می گیرد دست به تغییری اساسی بزند.

روستایی اگر در ابد و یک روز به خانواده ای آشفته با محوریت اعتیاد می پردازد در برادران لیلا باز خانواده را کانون اصلی اتفاق قرار داده است ولی داستان را پربار از مسائلی قرار داده است که می تواند برای مخاطب داخلی بسیار ملموس و قابل درک باشد.

برادران لیلا یک درام اجتماعی است اما آدمهایش را در بحرانی بزرگتر از رفتن خواهر به عنوان گره اصلی در ابد و یک روز قرار داده است.
اگر چه بحرانی به نام اقتصاد می تواند در کوتاه زمانی چون سیلی زندگی همه را تحت الشعاع قرار دهد اما روستایی تنها به آن بسنده نکرده است و از چند زاویه داستان را به هم پیوند داده است.
روستایی با روایت بخشی از زندگی یک خانواده، پرسش هایی بنیادین را مطرح می کند و محل تلاقی، فرهنگ، خانواده، جامعه، اقتصاد و اخلاق می شود تا نقطه اصلی کشمکش درام شکل بگیرد.

خانواده ای همانند بسیاری از خانواده های ایرانی گذشته ای معمولی اما آرام داشته است؛ به مرور زمان حشمت و جلال خانواده و در راس آن پدر کمرنگ می شود تا جایی که آدمهای خانه اگرچه در ظاهر در کنار هم هستند اما در باطن روز به روز فاصله شان بیشتر و بیشتر می شود.
از سوی دیگر به ضعف ساختاری اختلاف نسل ها و اصل تربیت در ایران می پردازد پدری که رویاهای از دل توهم برآمده را می‌خواهد جایگزین آینده فرزندان کند و فرزندانی که توان گفتگو با او را ندارند.
پدر به دنبال احترامی است که تصور می کند به واسطه عدم ارتباط فرزندانش با خاندان جورابچی از دست رفته است و حالا نمی خواهد فرصت بزرگی بر این خاندان را از دست بدهد و فرزندانی که همه تلاششان زدودن این توهم از ذهن پدر است اما آنچه هرگز اتفاق نمی افتد رسیدن به گفتگویی صادقانه و منطقی است و در نهایت همین عدم ارتباط سازنده ای که آنها آن را نیاموخته اند بحران را به اوج می رساند.
چرخه غلطی که پدر در آن پرورش یافته همان را ادامه داده است و آن را اصلی غیر قابل تغییر می‌داند، مادر به عنوان نماینده سنتی خانواده که در کنار پدر شریک توهمات اوست و هرجا قصد دخالت دارد دیگران را مقصر اصلی معرفی می کند.
این جامعه کوچک در فضایی گرفتار است که حتی اگر راه حلی برای بخشی از معضلات داخلی پیدا کند مجددا فشاری عظیم از خارج از توان آدمها از جمله تغییرات اقتصادی لحظه ای، می تواند آنها را مفلوک تر از قبل کند.
در طول فیلم شاهد همین اتفاقی هستیم که جایی در دیالوگ علیرضا هم بر آن تاکید می شود که ما چیزی نداشتیم که پسرفت کنیم اما در ادامه کار به جایی می رسد که از همان نقطه ساکن صفر هم ناچارند به عقب تر بازگردند.

روستایی هوشمندانه مخاطب را در میان این روایت ها قرار می‌دهد، جامعه ای را در مقابل چشم بیننده عریان می کند که هنوز نیاموخته هر کسی مسئول زندگی و عملکرد خود است و همین عدم درک است که درون آدمها را به عنوان جامعه ای بی هویت نمایان می کند.
در واقع سعید روستایی پرسشی را مطرح می کند که پاسخش از دو سو گرفتار در شرایط اجتماعی است.
نخست مبنای گفتگو و پذیرش نقش فرد در زندگی شخصی. دوم تحمیل شرایطی که فرد را از فاعل به مفعول آن شرایط بدل می کند.
نکته اصلی که کمتر در یادداشت ها و نقد ها به آن توجه شده نگاه فیلمساز به مقوله فردیت در جامعه است.
آدمهای جامعه ای که فردی فکر می کنند و عمل می کنند و در این مسیر گویی هر کسی تنها در پی نجات خود است.
موردی که بارها در نگاه فیلمساز عیان می شود.
به عنوان نمونه برادر بزرگتر در اوج بی خیالی به دنبال فرصتی است تا صاحب خانه شود و حتی از خانه پدر خوراکی کش می رود.
منوچهر (پیمان معادی) می خواهد یک شبه ره صد ساله برود پس ریسک می کند و دست به کلاهبرداری می زند و در نهایت همان افراد خانواده بی توجه به سرنوشت مال‌باختگان مسیر آوارگی و فرار او را فراهم می کنند.
خواهر خانواده پدر را در تنگنا قرار می دهد تا با سکه های او بحران اقتصادی را علاج کند و در این دایره تکراری گویی همه افراد جامعه تنها به خواسته خود فکر می کنند بدون توجه به عواقب کارشان و تاثیری که بر زندگی دیگران دارد.

روستایی همراه با پیش برد داستان لایه های پنهان آدمها را روایت و نمایان می کند و باز قضاوت را بر عهده مخاطب می‌گذارد.
آدمهای داستان همه از بی هویتی و ضعف های خود آسیب می بینند با این تفاوت که برخی همانند لیلا و علیرضا (نوید محمدزاده) بر ضعف و این بحران هویت آگاه هستند و دیگران گویی به این زندگی بی ثمر روزمره عادت کرده اند و بر همین اساس است که لیلا با آمدن برادر چهارم نیاز به تغییر را احساس می کند.

در ادامه به مرور درونیات اصلی آدمها نمایان می شود، همه به دنبال تغییر و بیرون رفتن از دل بحران هستند اما این دور باطل ادامه پیدا می کند و اندوهناک اینجاست که در پایان قدمی پیش نمی روند تا جایی که آینده در هاله ای از غبار قرار می‌گیرد و تنها ادامه دادن کوتاه مدت مهم می شود.
شرایطی که مخاطب فیلم عملا در زندگی خود با آن دست به گریبان است و به دلیل درک همین موقعیت، با فیلم همراه می شود.

سومین ساخته سعید روستایی پس از ابد و یک روز و متری شیش و نیم با ارائه تصویری از یک خانواده رو به فروپاشی چندین موضوع را به عنوان خط اصلی دنبال می کند و در ادامه تاثیرات متقابل هر کدام بر دیگری و نهایتا بر هم را تنها نشان می دهد که اصلی ترین کارکرد هنر آشکارسازی برای درگیر کردن ذهن و درک مخاطب است.
بی هیچ تردیدی هر اثر هنری در منتهی خواسته خود به دنبال این است که بتواند اکثریت را به خود جذب کند، روستایی در برادران لیلا نیز با قرار دادن هر شخصیت با روحیات متفاوت و خاستگاه فکری متفاوت تلاش کرده است جنبه های فکری مخاطبان را در دل شخصیت های فیلم پنهان کند تا هر کسی از ظن خود با فیلم همراه شود. و موفقیت اصلی روستایی آنجاست که هر مخاطبی به نوعی داستان را تفسیر می کند و هر شخصیت را نمادی از بخشی از جامعه می داند.
برادران لیلا با اینکه مدت زمان طولانی دارد اما ریتمی آزار دهنده ندارد، دیالوگ ها در اوج سادگی در ذهن ماندگار می شود و گروه بازیگران در خلق فضایی واقعی موفق عمل می کنند.
اینکه جایگاه برادران لیلا در مجموعه سه فیلم سعید روستایی در چه پله ای است را نمی توان به روشنی مشخص کرد، گویی روستایی سه گانه ای از اجتماع را تصویر کرده است که در اولی، سمیه به عنوان تکیه گاه یک خانواده آشفته و بی سرپرست و درگیر در معضلات اعتیاد و روان در پایان با از خودگذشتگی تلاش می کند، تنها نقطه روشن آینده (برادر کوچک) را حفظ کند و در دومی برادری با فدا کردن خود در مسیر خلاف می خواهد به رویاهای یک خانواده از لحاظ اقتصادی رنگ واقعیت ببخشد و در نهایت همه چیز بر باد می رود و حتی مجری قانون هم می داند این مسیر را پایانی نیست و در سومی خواهری درمانده تلاش می کند وضع نابسامان یک خانواده را با وجود همه اهمال کاری والدین به یک نقطه ثبات برساند اما اصلی ترین تفاوت آنجاست که لیلا تا جایی که می تواند برای بهبود شرایط تلاش می کند، در مقابل سنت های اجتماعی اعتراض می کند اما وقتی می فهمد تمایلی برای تغییر در بدنه خانواده وجود ندارد به هشداری بسنده می کند و رها می کند.
هرچند در نهایت دست به اعتراض فردی می زند و تمام خشم چهل ساله اش را با سیلی بر صورت پدر خالی می کند.
سیلی که دقیقا گویی بر چهره مخاطبی می خورد که سالهاست شاهد عکس این واقعه در سریال ها و سینما بوده است و دقیقا آنچه مخاطب را تکان می دهد و می آزارد این است که توقع چنین اتفاقی را ندارد و گویی همه بنیان های ذهنی که دارد به یکباره فرو می‌ریزد.
لیلا باز تنها در میان مشکلات خانواده رها می شود و تنها تغییر در برادری اتفاق می افتد که این بار ترسش را کنار می گذارد تا حقش را طلب کند هرچند دورنمای مشخصی برایش وجود ندارد.
روایت اصلی فیلم از پدر آغاز و با پدر تمام می شود، از یک سالگرد عزا به جشن تولد و در دل این مسیر است که زندگی آدمهای فیلم دگرگون می شود.
در واقع روستایی داستانی را همانند بقیه داستان‌ها روایت می کند اما در انتها در یک ساختارشکنی اساسی تمام کلیشه های اخلاقی را کنار می زند چه خوشمان بیاید و چه نه و این به نظرم بزرگترین جسارت کارگردان است.
ایجاد لحظه ای که تا مدتها قطعا مخاطب را درگیر می‌کند و او را رها نمی کند.
به هر تقدیر برادران لیلا در کارنامه سعید روستایی جوان، فیلمی مورد توجه است که بی تردید در گذر سالها جایگاه اصلی خود در تاریخ سینمای ایران را پیدا خواهد کرد.
چه دوست داشته باشیم و چه نه، چه قبول کنیم یا سعی کنیم قبول نکنیم، آنچه در برادران لیلا اتفاق می افتد بخشی از زندگی مردمانی است که در زیر پوست شهر اکثرا دیده نمی شوند، کلوزآپی است از جامعه ای که در تصاویر تلویزیونی جایی ندارند و به رسمیت شناخته نشده اند، اما هستند و در دل همین توئیت ها و هر اتفاقی در جهان به یکباره مسیر زندگی و فردایشان دستخوش تغییرات اساسی می شود.
سعید روستایی هوشمندانه این جسارت را به خرج داده است تا به گوش مخاطبی سیلی بزند که مدتهاست غرق در تصاویر خیالی سریال ها یادش رفته در جامعه اش چه می گذرد.

لینک کوتاه

 

آخرین ها