تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۱۱/۱۴ - ۱۳:۴۶ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 169096

سینماسینما، آرش عنایتی

برف آخر، دومین ساخته‌ی امیرحسین عسگری پس از بدون مرز، به سلامت از مرز اقتباس گذشته. فیلم، مقتبس از داستانِ کوتاهِ «جلال آباد» اثر محمد صالح علاست. داستانی مملو از تشبیه و تمثیل از اعلی تا ادنی (از یوسف و خورشید تا گاو و گرگ) داستانی که با این عبارت تشبیهی آغاز می‌شود: «زمستان است و شیونِ کلاغ‌ها». در ادامه، راوی حتی به تشریح این تمثیل‌ها اقدام می‌کند (گاوهایی که گاو نیستند…) فیلم اما به درستی از توضیح کلامی این‌ها سرباز زده و برای افزودن بر غنای بیش‌تر داستان‌اش با حذف یکی دو کاراکتر (ولدزاده و خورشید) پای شخصیت‌های تمثیلی دیگری را به فضای داستان باز کرده. عیسی‌ای که محبت‌اش در چارچوب قانون محصور شده، خلیلی که دیگر از آتش نمی‌گذرد و دمِ سردش عشق را به مسلخ سرما می‌فرستد و این میان، «ایمان»ی که اگر جسارت همراهی با عشق را نداشته باشد، هم به نابودی عشق دامن می‌زند و هم، تردامن و سرخورده می‌شود. کنشِ یوسف در نمای پایانی از همین روست-هر چند که پایانی متفاوت با داستان جلال‌آباد رقم می‌زند (مرگ یوسف در پایان آن داستان).
کادربندی‌های سنجیده‌ی عسگری که از مرز سانسور هم عبور کرده (نمای ورود یوسف به محل زندگی رعنا، تنها با نمایش آستین لباس در ورود کانکس؛ و لباسی که در نمای بعد آویخته شده) همراه با درکِ درست آرمان فیاض در فیلم‌برداری (پرهیز از نماهای کارت پستالی در ابتدای داستان، و رفتن به سمت رنگ‌های گرم به آرامی با بسط داستان و گرم شدن رابطه‌ی یوسف و رعنا) میان جماعتِ گاوها و گرگ‌ها، فیلمی دیدنی خلق کرده است.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها