تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۱/۲۳ - ۱۳:۳۶ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 110259

سینماسینما، محمد تقی‌زاده

درام رومانیایی «فارغ‌التحصیلی» از کریستین مونجیو سال گذشته موفق شد جایزه بهترین کارگردانی کن را به طور مشترک با اولیویه آسایاس و فیلم «خریدار شخصی» به دست آورد و سبب شد که کریستین مونجیو به عنوان یکی از داوران امسال جشنواره کن و رئیس بخش سینه فونداسیون انتخاب شود. مونجیو از پیش‌گامان موج نوی سینمای رومانی است که توانسته بود پیش از این یک نخل طلا برای فیلم «چهار ماه و سه هفته و دو روز» کسب کند و پس از آن دو فیلم دیگر ساخت که نتوانست موفقیت سال ۲۰۰۷اش را تکرار کند. تا این‌که مجددا در سال ۲۰۱۶ موفق به دریافت نخل طلا برای فیلم «فارغ‌التحصیلی» شد. فیلم «فارغ‌التحصیلی» درام واقع‌گرایانه و پرهیجانی است که درون‌مایه‌ای تلخ و گزنده از انسان‌های دنیای معاصر رومانی و حتی جهان کنونی را در بستری سرد و ناامن روایت می‌کند. دنیایی که هدف ابزار را توجیه می‌کند که به هر وسیله و ترفندی شده به آن برسد و حتی پدر به عنوان سرپرست و بنیان قانونی خانواده را بر آن می‌دارد تا دخترش را وادار به انجام کاری نادرست جهت رسیدن به هدفی مشخص کند.

«فارغ‌التحصیلی» فیلمی به‌شدت شخصیت‌محور است که بسیار خوب شخصیت‌پردازی شده است و این رفتارها و کنش‌های شخصیت‌های اصلی و مواجهه‌شان با اتفاقات و موقعیت‌هاست که مانند پینگ‌پنگ درام را گام به گام جلو می‌برد و از ریتم و ضرباهنگ نمی‌اندازد. ناتوانی پدر در برابر آوار مشکلاتی که از آسمان و زمین بر سرش خراب می‌شود، در کنار اصرار عجیب و غریبی (که خود سوال‌برانگیز است و ایجاد تعلیق می‌کند) که برای مهاجرت دخترش دارد و زندگی خصوصی‌اش که مدام در حال چالش است، همه مسائلی هستند که رومئو آلدا به عنوان کاراکتر اصلی فیلم دست به گریبانش است و فیلم به نوعی داستان مواجهه او با دختر، همسر و معشوقه جدیدش است. چه کسی شیشه‌ها را می‌شکند؟ این پرسشی ا‌ست که در انتها ذهن مخاطب را به خود مشغول می‌کند. رسیدن به جواب این معما زمانی میسر می‌شود که کمی بیشتر به فیلم دقت کنیم.

مونجیو مستقیما جواب نمی‌دهد و می‌گذارد خودمان در مسیر داستان حدس‌هایی بزنیم. این از آن جهت است که از یک طرف جذابیت‌های لازم را برای کشاندن مخاطب به دنبال فیلم فراهم کند و از طرف دیگر، بستر لازم را احتمالا برای نمادپردازی‌ها و تعابیر و تفاسیر مختلف بسازد. او با زیرکی برای رسیدن به این پرسش، ایده‌هایی را می‌کارد و چشمه‌هایی نشان می‌دهد، اما هیچ‌گاه روی آن‌ها تاکید نمی‌کند. پسر کوچکِ معشوقه مرد، با آن نقاب عجیبی که به چهره دارد و با سکوتش، مرموزترین شخصیت داستان است. در صحنه‌هایی او را می‌بینیم که از پشت نقابش به مرد خیره مانده که از خانه مادرش بیرون می‌آید. حتی گاهی باید خیلی دقت کنیم تا او را در صحنه بیابیم و همین تبدیلش می‌کند به عجیب‌ترین شخصیت داستان.

او مانند شاهدی بی‌صدا اتفاق‌های دور‌وبرش را نظاره می‌کند و به شکلی انتقام‌جویانه ولی طبیعتا کودکانه نسبت به آن‌ها واکنش نشان می‌دهد. وقتی در صف سوار شدن به سرسره ایستاده، با قلاب‌سنگش بچه‌های جلوی صف را می‌آزارد که با واکنش مرد روبه‌رو می‌شود که به آرامش و منطق دعوتش می‌کند. حالا زیاد سخت نیست که تصور کنیم چه کسی به خانه و اتومبیل مرد حمله می‌کند. نسل جدید برعکس قدیمی‌ترها، در برابر ناملایمات، نه تاب انفعال دارد و نه می‌ترسد و تصمیم به فرار می‌گیرد. او می‌ماند و با امکانات خودش به مشکل‌ها پاسخ می‌دهد. حتی اگر این امکانات یک قلاب‌سنگ کوچک باشد.

منبع: ماهنامه هنروتجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها