سینماسینما، سحر عصرآزاد
«میدان جوانان سابق» مستندنگارهای است از شکوفایی مطبوعات ایران در دوران اصلاحات یا همان بهار مطبوعات که به تراژدی وضعیت مطبوعات در زمان حال پیوند میخورد و همین وجه تلخی آن را عمیقتر میکند.
مینا اکبری با سابقه طولانی در عرصه فعالیت مطبوعاتی در روزنامههای اصلاحطلب تعطیلشده، با انتخاب سوژهای مبتلابه که دغدغهمندی و تجربه شخصی خودش را یدک میکشد، به شکلی هوشمندانه سراغ موضوعی رفته که خودش- به عنوان روزنامهنگاری ترکِ تخصص کرده- دلیلی بر تایید این وضعیت است.
خبرنگار ۲۰ سالهای که تا تبدیل شدن به یک روزنامهنگار حرفهای در ۴۰ سالگی، مسیری پرفرازونشیب را به موازات سرنوشت تراژیک حرفهاش طی کرده است.
او با انتخاب یک مبدأ و نقطه عزیمت هوشمندانه برای مستندش و دنبال کردن خط جستوجوی آدمهای یک عکس یادگاری، نه فقط سرنوشت خود، یاران و همفکرانش، بلکه سرنوشت یک جریان فکری را بر بستر مطبوعات ایران پی میگیرد که کار سادهای نیست. او جسورانه تیرش را به سمت چند هدف متاثر از هم شلیک میکند و موفق میشود به آنچه پسِ ذهن داشته، دست پیدا کند و فیلمش در یک لایه و سطح اولیه متوقف نماند.
ایده بازیابی یک عکس یادگاری که با حضور ۷۲ همکار و همفکر مطبوعاتی سال ۷۶ در میدان جوانان ثبت شده، واجد جذابیتی دراماتیک و در خور یک اثر مستند است که بدون خدشهدار کردن خاستگاه واقعی و جستوجوگرانه بطن کار، آن را غنا بخشیده و ساختارمند کرده است.
طی این روند جستوجو که زمان حال را به گذشتهای نهچندان دور با آدمهایش پیوند میدهد، آنچه بهتدریج برجسته شده و کمیت بیشتری را به خود اختصاص میدهد، گذشتهای است که از یک عکس یادگاری فراتر رفته و بسط مییابد و درنهایت تبدیل به عکسی ۱۴ نفره با کلی جای خالی در زمان حال میشود که زبان گویای جامعه مطبوعاتی امروز و چه بسا روزگار ماست.
مینا اکبری با مانوری حسابشده بر اندک گزینههای موجود و ممکن که برای سفر جستوجوگرانه مستند خود در اختیار داشته، طی روندی طراحیشده از آنها بهره برده است. او با رفتن سراغ اولین سردبیر دوران کاریاش، یعنی لیلی فرهادپور، و خاطرهبازی با روایت او از روز تلخ فک پلمب روزنامه عصر آزادگان در سال ۸۰، به نقطه حساسی میرسد که کلید ادامه ماجراست؛ یعنی فیلم ویدیویی که از این روز ثبت شده و او باید پیدایش کند.
با پیدا شدن این فیلمِ کلیدی که لحظههای تلخ باز شدن در دفتر روزنامه و واکنشها و مواجهههای افراد را در این موقعیت در بر دارد، پتانسیلی وارد کار شده که بازبینی آن در غیرکلیشهای شدن مصاحبههای او با فرهادپور، نیوشا توکلیان و ماشاالله شمسالواعظین نقش بهسزایی دارد.
در واقع این ویدیو کمک کرده گفتوگوها روندی دراماتیک و پویا، فراتر از مصاحبههای مرسوم چنین جنس مستندی، پیدا کنند، که البته خاستگاه مینا اکبری که خود از همین جمع، اتمسفر و فضاست، مکمل این نقطه قوت شده است.
به این ترتیب، با مستندی سروکار داریم که فیلمساز با جستوجو برای یافتن یاران، همکاران و همفکران سابقش، در حال کالبدشکافی وضعیت مطبوعات در دوران اصلاحات است. دوران شکوفایی که بهتدریج رو به افول گذاشت و به تحلیل بسیاری، بزرگان و سردمداران خود را مورد هدف قرار داد.
همانطور که اشاره شد، فیلمساز تلاش کرده با چیدن مهرههای معدود اما کارآمدی که در اختیار داشته، برگ تعیینکننده خود را برای پایان نگه دارد و به عنوان آخرین مصاحبه سراغ مغز متفکر مطبوعات اصلاحطلب دیروز و مردِ طردشده امروز، یعنی ماشاالله شمسالواعظین، برود؛ کاراکتری که در دل رئالیسم تلخ زمان حال، در قواره همان قهرمان فیلمهای کلاسیک ظاهر میشود؛ بدون آنکه فیلمساز دخل و تصرفی در موقعیت او داشته باشد.
پناه بردن شمس به تنهایی و انزوای کویر و مشغلهای بیربط با تخصصش، یعنی باغداری پسته، آن هم در کنار کارگرانی که هیچچیز از گذشته پرتبوتاب او نمیدانند، وقتی قرینه زندگی پرفرازونشیب گذشتهاش قرار میگیرد، تنها یک تصویر را در ذهن تداعی میکند؛ تصویر مردِ خودداری که شبها خواب تحریریه میبیند و روزها شاخههای خشک را هرس میکند به امید آنکه روزی درخت ریشهدار سرزمینش دوباره به بار بنشیند. مردی که همچون همان قاب ضد نور، در تاریکی ایستاده و چشم به افقی دوردست دارد، تا چه زمان رهایی از جنس طبیعت کویر را بتواند لمس کند.
با چنین نگاه ظریفی است که میتوان گفت «میدان جوانان سابق» در عین تلخی تراژیکی که در هر لحظه آن موج میزند و محرک بغضی ریشهدار در گلوی مخاطب است، عاری از امید نیست. همین امید است که باعث میشود فیلم محدود به ثبت یک گذشته شکوفا و روند رسیدن به نقطه صفر نشود، بلکه تحلیلی برای آیندگان به همراه داشته باشد. همین وجه است که سویه تحلیلگر مینا اکبری را به عنوان یک روزنامهنگار دغدغهمند مورد توجه قرار میدهد. مکمل خوبِ نریشنهای موجز و رسای فیلم با صدای فیلمساز که وضعیت حاکم و آنچه را به زبان تصویر ترجمهپذیر نیست، شرح میدهد، استفاده بهجا از موسیقی و در عین حال پرهیز از تفسیرپذیریهایی که میتوانست دوز احساسی این موقعیت تراژیک را تشدید کند. به این ترتیب همه اجزا به اندازهای که باید، در جهت ارائهای قابل قبول و تاثیرگذار از سوژه محوری ظاهر میشوند.
فیلم همچنین به فراخور دورانی که ترسیم میکند، از گفتوگوهای آرشیوی همچون سخنان زندهیاد هوشنگ گلشیری، مصاحبه مسعود دهنمکی و عکسهایی از مقاطع ملتهب این دوران ۲۰ ساله بهره میبرد که همگی نقش و جایگاه خود را در کلیت این پازل پیدا میکنند؛ پازلی که میتوان از آن به عنوان «پازل وضعیت مطبوعات از اصلاحات تا حال» نام برد که با جسارت و هوشمندی به زبان تصویر درآمده است.
مینا اکبری برای سفر به سوی هر یار قدیمی و تجدید خاطرات، ساختاری طراحی کرده که با میاننویس خبر از تغییر شغل هر یک از آنها میدهد؛ روزنامهنگاری که … شد. وقتی فیلم به پایان میرسد، ناخواسته نوک پیکان این ساختار به سمت خودش بازمیگردد و این عنوان هم به او تعلق میگیرد: روزنامهنگاری که مستندساز شد… و ایکاش روزی به حرفه و تخصص اصلیاش بازگردد
منبع: ماهنامه هنروتجربهمیدان جوانان سابق» مستندنگارهای است از شکوفایی مطبوعات ایران در دوران اصلاحات یا همان بهار مطبوعات که به تراژدی وضعیت مطبوعات در زمان حال پیوند میخورد و همین وجه تلخی آن را عمیقتر میکند.
مینا اکبری با سابقه طولانی در عرصه فعالیت مطبوعاتی در روزنامههای اصلاحطلب تعطیلشده، با انتخاب سوژهای مبتلابه که دغدغهمندی و تجربه شخصی خودش را یدک میکشد، به شکلی هوشمندانه سراغ موضوعی رفته که خودش- به عنوان روزنامهنگاری ترکِ تخصص کرده- دلیلی بر تایید این وضعیت است.
خبرنگار ۲۰ سالهای که تا تبدیل شدن به یک روزنامهنگار حرفهای در ۴۰ سالگی، مسیری پرفرازونشیب را به موازات سرنوشت تراژیک حرفهاش طی کرده است.
او با انتخاب یک مبدأ و نقطه عزیمت هوشمندانه برای مستندش و دنبال کردن خط جستوجوی آدمهای یک عکس یادگاری، نه فقط سرنوشت خود، یاران و همفکرانش، بلکه سرنوشت یک جریان فکری را بر بستر مطبوعات ایران پی میگیرد که کار سادهای نیست. او جسورانه تیرش را به سمت چند هدف متاثر از هم شلیک میکند و موفق میشود به آنچه پسِ ذهن داشته، دست پیدا کند و فیلمش در یک لایه و سطح اولیه متوقف نماند.
ایده بازیابی یک عکس یادگاری که با حضور ۷۲ همکار و همفکر مطبوعاتی سال ۷۶ در میدان جوانان ثبت شده، واجد جذابیتی دراماتیک و در خور یک اثر مستند است که بدون خدشهدار کردن خاستگاه واقعی و جستوجوگرانه بطن کار، آن را غنا بخشیده و ساختارمند کرده است.
طی این روند جستوجو که زمان حال را به گذشتهای نهچندان دور با آدمهایش پیوند میدهد، آنچه بهتدریج برجسته شده و کمیت بیشتری را به خود اختصاص میدهد، گذشتهای است که از یک عکس یادگاری فراتر رفته و بسط مییابد و درنهایت تبدیل به عکسی ۱۴ نفره با کلی جای خالی در زمان حال میشود که زبان گویای جامعه مطبوعاتی امروز و چه بسا روزگار ماست.
مینا اکبری با مانوری حسابشده بر اندک گزینههای موجود و ممکن که برای سفر جستوجوگرانه مستند خود در اختیار داشته، طی روندی طراحیشده از آنها بهره برده است. او با رفتن سراغ اولین سردبیر دوران کاریاش، یعنی لیلی فرهادپور، و خاطرهبازی با روایت او از روز تلخ فک پلمب روزنامه عصر آزادگان در سال ۸۰، به نقطه حساسی میرسد که کلید ادامه ماجراست؛ یعنی فیلم ویدیویی که از این روز ثبت شده و او باید پیدایش کند.
با پیدا شدن این فیلمِ کلیدی که لحظههای تلخ باز شدن در دفتر روزنامه و واکنشها و مواجهههای افراد را در این موقعیت در بر دارد، پتانسیلی وارد کار شده که بازبینی آن در غیرکلیشهای شدن مصاحبههای او با فرهادپور، نیوشا توکلیان و ماشاالله شمسالواعظین نقش بهسزایی دارد.
در واقع این ویدیو کمک کرده گفتوگوها روندی دراماتیک و پویا، فراتر از مصاحبههای مرسوم چنین جنس مستندی، پیدا کنند، که البته خاستگاه مینا اکبری که خود از همین جمع، اتمسفر و فضاست، مکمل این نقطه قوت شده است.
به این ترتیب، با مستندی سروکار داریم که فیلمساز با جستوجو برای یافتن یاران، همکاران و همفکران سابقش، در حال کالبدشکافی وضعیت مطبوعات در دوران اصلاحات است. دوران شکوفایی که بهتدریج رو به افول گذاشت و به تحلیل بسیاری، بزرگان و سردمداران خود را مورد هدف قرار داد.
همانطور که اشاره شد، فیلمساز تلاش کرده با چیدن مهرههای معدود اما کارآمدی که در اختیار داشته، برگ تعیینکننده خود را برای پایان نگه دارد و به عنوان آخرین مصاحبه سراغ مغز متفکر مطبوعات اصلاحطلب دیروز و مردِ طردشده امروز، یعنی ماشاالله شمسالواعظین، برود؛ کاراکتری که در دل رئالیسم تلخ زمان حال، در قواره همان قهرمان فیلمهای کلاسیک ظاهر میشود؛ بدون آنکه فیلمساز دخل و تصرفی در موقعیت او داشته باشد.
پناه بردن شمس به تنهایی و انزوای کویر و مشغلهای بیربط با تخصصش، یعنی باغداری پسته، آن هم در کنار کارگرانی که هیچچیز از گذشته پرتبوتاب او نمیدانند، وقتی قرینه زندگی پرفرازونشیب گذشتهاش قرار میگیرد، تنها یک تصویر را در ذهن تداعی میکند؛ تصویر مردِ خودداری که شبها خواب تحریریه میبیند و روزها شاخههای خشک را هرس میکند به امید آنکه روزی درخت ریشهدار سرزمینش دوباره به بار بنشیند. مردی که همچون همان قاب ضد نور، در تاریکی ایستاده و چشم به افقی دوردست دارد، تا چه زمان رهایی از جنس طبیعت کویر را بتواند لمس کند.
با چنین نگاه ظریفی است که میتوان گفت «میدان جوانان سابق» در عین تلخی تراژیکی که در هر لحظه آن موج میزند و محرک بغضی ریشهدار در گلوی مخاطب است، عاری از امید نیست. همین امید است که باعث میشود فیلم محدود به ثبت یک گذشته شکوفا و روند رسیدن به نقطه صفر نشود، بلکه تحلیلی برای آیندگان به همراه داشته باشد. همین وجه است که سویه تحلیلگر مینا اکبری را به عنوان یک روزنامهنگار دغدغهمند مورد توجه قرار میدهد. مکمل خوبِ نریشنهای موجز و رسای فیلم با صدای فیلمساز که وضعیت حاکم و آنچه را به زبان تصویر ترجمهپذیر نیست، شرح میدهد، استفاده بهجا از موسیقی و در عین حال پرهیز از تفسیرپذیریهایی که میتوانست دوز احساسی این موقعیت تراژیک را تشدید کند. به این ترتیب همه اجزا به اندازهای که باید، در جهت ارائهای قابل قبول و تاثیرگذار از سوژه محوری ظاهر میشوند.
فیلم همچنین به فراخور دورانی که ترسیم میکند، از گفتوگوهای آرشیوی همچون سخنان زندهیاد هوشنگ گلشیری، مصاحبه مسعود دهنمکی و عکسهایی از مقاطع ملتهب این دوران ۲۰ ساله بهره میبرد که همگی نقش و جایگاه خود را در کلیت این پازل پیدا میکنند؛ پازلی که میتوان از آن به عنوان «پازل وضعیت مطبوعات از اصلاحات تا حال» نام برد که با جسارت و هوشمندی به زبان تصویر درآمده است.
مینا اکبری برای سفر به سوی هر یار قدیمی و تجدید خاطرات، ساختاری طراحی کرده که با میاننویس خبر از تغییر شغل هر یک از آنها میدهد؛ روزنامهنگاری که … شد. وقتی فیلم به پایان میرسد، ناخواسته نوک پیکان این ساختار به سمت خودش بازمیگردد و این عنوان هم به او تعلق میگیرد: روزنامهنگاری که مستندساز شد… و ایکاش روزی به حرفه و تخصص اصلیاش بازگردد.
منبع: ماهنامه هنروتجربه

لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- تو پیش نرفتی، تو فرو رفتی؟/ معتمدآریا و حسرت دهه ۶۰
- راهیابی مستند «میدان سابق جوانان» به بخش مسابقه جشنواره نوستالژیای میلان ایتالیا
- اسامی آثار راهیافته به دومین جشنواره فیلم نوستالژیا اعلام شد
- جامعه زیر تلی از خاک
- نفس به نفس با نمونههای عینی روزنامه نگاری/ نگاهی به فیلم «میدان جوانان سابق»
- از روزگار رفته/ نگاهی به فیلم «میدان جوانان سابق»
- روزنامهنگاری از منظر روزنامهنگار/ نگاهی به فیلم «میدان جوانان سابق»
- آخرین نمایش مستند «میدان جوانان سابق» به یاد و خاطره محمدرضا رستمی تقدیم شد
- روزهای پایانی اکران «میدان جوانان سابق»
- گفتوگو با مینا اکبری، کارگردان مستند «میدان جوانان سابق»/ ما چارهای جز امیدواری نداریم
- روزی روزگاری روزنامهنگاری!/ نگاهی به فیلم «میدان جوانان سابق»
- گردهمایی سیاسیون برای تماشای فیلم «میدان جوانان سابق»
- «ای خاطره ات پونز، نوکتیز کفِ کفشم»/ یادداشتی بر فیلم «میدان جوانان سابق»
- با دیدن «میدان جوانان سابق» غمگین شدم/ یادداشتی از فائزه هاشمی
- «تیغ و ابریشم»/ میدان جوانان (سابق)؛ یک مستند جسورانه
نظر شما
پربازدیدترین ها
- انتقاد صریح کمال تبریزی و علیرضا رییسیان از بهرام رادان
- مرگ ناگهانی و غم انگیز بازیگر خردسال فیلم یه حبه قند
- تاریخچه سریالهای ماه رمضان از ابتدا تاکنون/ در دهه هشتاد ۴۰ سریال روی آنتن رفت
- از دنیای عجیب، اما نه چندان عجیب سینما/ کارگردانانی که نمیتوانند اجاره خانهشان را بدهند
- صحبتهای رئیس هیئت داوران جشنواره برلین/ همه فیلمها سیاسیاند
آخرین ها
- جایزه بزرگ اسکار کسبوکارهای خاورمیانه به همراه اول رسید
- دو تصویر از تاریخ دوبله ایران
- جشن ۱۹ سالگی کانون ادبی زمستان برگزار شد؛ اهدای مدال سال به شهره سلطانی و مهدی یغمایی/ ایرج مهدیان تجلیل شد
- «مسیح پسر مریم» مینی سریال شد
- معرفی نخستین برندگان جشنواره برلین؛ جایزه بزرگ بخش مسابقه نسل به فیلم ایرلندی رسید
- در برنامه «خط فرضی» مطرح شد؛ خستگی از ما به نسل بعد از ما منتقل شده/ در زیر زمین، شهر دیگری وجود دارد
- نگاهی به سریال تاسیان؛روزی روزگاری ایران
- معرفی پلتفرمهای هوشمند سلامت همراه اول بهعنوان اپلیکیشنهای برگزیده
- انتقاد سازندگی از گفتوگوی کمال تبریزی با ایسنا/ داوران بر اساس مصلحت رای دادند نه کیفیت
- وداع با صدای ماندگار دوبله؛ بدرقه منوچهر والیزاده به خانه ابدی/ دوبلوری بدون جایگزین
- لوئیس بونیوئل فیلمساز در تبعید و صدو بیست و پنج سالگی
- فوت یک هنرمند پیشکسوت؛ عبدالرضا فریدزاده درگذشت
- شاهپور هنوز هست
- فیلمی در نوبت عید فطر به اکران اضافه نمیشود/ اسعدیان: پیشنهاد شورای صنفی نمایش برای بلیت، بیشتر از ۱۰۰ هزار تومان بود
- از دنیای عجیب، اما نه چندان عجیب سینما/ کارگردانانی که نمیتوانند اجاره خانهشان را بدهند
- با دستور وزیر ارتباطات، پروژههای ارتباطی همراه اول در روستاهای استان قزوین افتتاح شد
- جشنواره علیه جشنواره
- جایزه تجلی اراده ملی جشنواره فیلم فجر / گزارش تصویری
- گامی دیگر در جهت حذف سینما از سبد خانوادهها/ افزایش قیمت بلیت؛ ضربه مهلک به سینمای ایران
- مدیرعامل بهمن سبز: چه کسی بلیت ۲۲۰ هزار تومانی پیر پسر را میخرد؟!
- انتقاد صریح کمال تبریزی و علیرضا رییسیان از بهرام رادان
- اعطای تندیس «سازمان سبز برتر» به همراه اول
- پنجمین دوره «طرح پژوهانه همراه» با حمایت از دانشجویان نخبه کلید خورد
- نگاهی به سریال «جانسخت»؛ منتظر غافلگیری بمانیم یا نه؟
- کنسرت نمایش «ژن زامبی» از فردا میآید/بلیت ۵ روز اول به پایان رسید
- «نبض» روی میز تدوین
- نسخه ویژه نابینایان «مادیان» با صدای رعنا آزادیور منتشر میشود
- منوچهر والیزاده درگذشت
- ۱۲ نقشی که برنده اسکار شدند اما قرار بود به بازیگران دیگری داده شوند
- آیا باید از اینفلوئنسرها ترسید؟