تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۱۰/۳۰ - ۱۷:۲۱ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 128763

سینماسینما، همایون امامی

در سال ۱۳۷۶ در میدان جوانان، گروهی روزنامه نگار از تحریریه  روزنامه  جامعه گرد هم جمع می شوند تا عکسی به یادگار بگیرند. جنبش اصلاحات در کشور نقطه عطفی در تغییر سیاست ها ایجاد کرده و روزنه ای به سوی نور و روشنایی گشوده است. شوق و شوری ایجاد کرده است. شور و شوقی که دولت مستعجل است و به طرفه‌العینی تاریخی، دستاوردهایش را وانهاده و عملا از میدان بیرون رانده می شود.

۱۸ سال بعد و در ۳۱ اردیبهشت ۹۴ و در شروع فیلم، مینا اکبری که یکی از این همین روزنامه نگاران است، پس از ۲۰ سال فعالیت روزنامه نگاری و در شرایطی که دوران یک بازنشستگی زودهنگام را آغاز می کند، در حال جمع آوری وسایل شخصی و تخلیه کشوهای میز کارش در تحریریه  روزنامه  اعتماد تصویر می شود. صحنه ای که اکبری از آن به عنوان خداحافظی با هویت خود یاد می کند.

مدتی بعد، وقتی او می کوشد با مرور خاطرات تلخ و شیرین گذشته، دل‌تنگی های حرفه ای روزنامه نگاری و دوری از تحریریه را برطرف سازد، به همان عکس برمی خورد. عکسی که شور و شوق ۷۲ نفر را در میدان جوانان در خود قاب کرده است. مینا کنجکاو می شود از آن جمع پراکنده نام و نشانی بگیرد. برخی مهاجرت کرده اند، برخی دوران اسارت را تجربه می کنند، برخی دیگر در قید حیات نیستند، شماری نیز به شغل های دیگری روی آورده اند، ولی شماری هنوز با گران‌جانی به روزنامه نگاری مشغول‌اند. خیلی زود این کنجکاوی حسی، تفننی جای خود را به جست‌وجویی می دهد که نقد گذشته به یکی از مولفه های اصلی آن بدل می شود.

فیلم که در عین پیوستگی بر مبنای خرده‌روایت های فردی این روزنامه نگاران شکل گرفته، به مطبوعات اصلاحات، به عنوان یکی از مهم ترین دستاوردهای جنبش اصلاحات و استحاله  آن می پردازد. ساختارِ خطی و ساده فیلم به گونه ای بنا می شود که پس از مقدمه ای کوتاه شاهد روایت شمار در دسترسی از این ۷۲ نفر هستیم که از منظر خود علت های شکست و تعطیلی مطبوعات اصلاح‌طلب را بر بستری از شرایط اجتماعی، سیاسی آن روزها تحلیل می کنند. اکبری با رویکردی ژورنالیستی به روایت این موقعیت و علت های آن می پردازد، به این صورت که ابتدا و در لابه‌لای مقدمه کوتاه و عمدتا جذاب هر فصل، بر میان نویسی، موقعیت فعلی فرد مورد  نظر را مطرح می کند. میان نویس هایی چون «روزنامه نگاری که بازیگر شد»، یا «عکاسی که برای مطبوعات ایران عکاسی نمی کند»، در ادامه با فرد مورد نظر، بر حسب نوع مسئولیت وی گفت‌وگویی آغاز می شود که روشن‌گر شرایط و موقعیت خاصی است که آن‌ها را در آن زمان در بر گرفته بوده. ترسیم این شرایط به شیوه  خاطره نگاری مطرح شده که جذابیت خاصی به فیلم می بخشد. به عنوان نمونه خاطره‌ای از خطر کردن اکبری که هنوز کارت خبرنگاری ندارد و از سوی لیلی فرهادپور، دبیر بخش فرهنگی، مامور می شود در شرایطی که فضا به خاطر ورود رئیس‌جمهور فقید وقت،‌ هاشمی رفسنجانی، شدیدا امنیتی است، از دیوار نمایشگاه کتاب بالا رفته و از آن سو پایین بپرد تا بتواند از این رویداد گزارشی تهیه کند، یا خاطره  عکس نیوشا توکلی از جلب ماشاالله شمس‌الواعظین درحالی‌که همراه نیروی انتظامی اتومبیلی را به مقصد زندان اوین هل می دهند. و خاطرات گاه تلخ و شیرینی از این دست که حلاوت خاصی به فیلم بخشیده اند. پایان‌بخش هر فصل هم نوعی جمع‌بندی اکبری از گفت‌وگوی انجام‌شده است که گاه با رویکردی تحلیلی، با فراتر رفتن از گفت‌وگو، چشم اندازهای وسیع تری از نحوه  فعالیت مطبوعاتی روزنامه های اصلاح طلب و مناسبات فرهنگی آن روزها را ترسیم می کند. اکبری با هوشمندی و حفظ فاصله از احساسات سرکوب‌شده آن روزها که برخی از مصاحبه‌شوندگان را از کنترل و گریستن در برابر دوربین ناتوان می سازد، موفق می شود در پرتو نگاهی منطقی، تحلیلی رخداد های آن سال‌ها را به دور از هر نوع مظلوم نمایی به نقد بنشیند. مصداق این موضوع را در استنتاج پایانی هر فصل و استنتاج کلی فیلم می توان یافت.

اکبری که چندین سال را در اندیشه  ساختن این فیلم سپری کرده، موفق شده مواد آرشیوی منحصربه‌فردی را گرد آورد و جای جای در فیلم به عنوان مصداق هایی در اثبات مدعای مطرح‌شده مورد استفاده قرار دهد و از این رهگذر نگاه تحلیلی فیلم را غنا و ژرفا بخشد. مواد آرشیوی ارزشمندی شامل تیترهای مختلف روزنامه ها که دلالت آشکارشان بر صف بندی نیروهای سیاسی متخاصم جامعه دارد، پاره ای مصاحبه های تلویزیونی و برخی فیلم‌هایی از فک پلمب برخی از این روزنامه ها که علاوه بر دلالت های مفهومی خاص خود، به لحاظ عاطفی نیز انرژی حسی ویژه ای در فیلم منتشر می سازد؛ انرژی ای که به‌خوبی خشکی رویکرد منطقی، تحلیلی فیلم را زدوده و حسی از اندوه و انعطاف و ناگزیریِ گاه پرسش‌برانگیزی را منتقل می سازد. به عنوان نمونه می توان به فیلمی که از جریان فک پلمب روزنامه عصر آزادگان برداشته شده، اشاره کرد. وقتی جای پاهای لیلی فرهادپور با آن دست شکسته اش بر غبار ناشی از چندین ماه تعطیلی روزنامه روی پله ها و سطح میزهای کار نشان داده می شود، آشیانه  پرنده ای که با استفاده از شکستگی پنجره برای خود در تحریریه روزنامه تعطیل‌شده ماوایی ساخته است، تاثر کنترل‌شده شمس‌الواعظین که از دیدن این پرنده به یاد خاطره ای از ایام زندانش افتاده است، استکان های نیمه‌خالی چایی که محتویاتشان خشک شده و گرد و غباری نشسته بر عکسی از سیدمحمد خاتمی، یا تلاش شمس‌الواعظین در استفاده از لگد برای گشودن در اتاق سرویس عکاسی، مشاهده  کشوی خالی که زمانی محل نگه‌داری عکس ها و نگاتیوهای عکاسی بوده و بسیاری موارد دیگر از این قبیل که در عین برخورداری از حال‌وهوای خاصی که می پراکند، به سندی جدی در ثبت و بازنمایی رخدادهای دورانِ نخستینِ اصلاحات بدل می شود؛ سندی جدی که علاوه بر دلالت های ماضی، موقعیت امروز ما را نیز بازمی تاباند. روایت «میدان جوانان سابق» روایتی شسته رفته و روان است. متنی که ایجاز و سنجیدگی در انتخاب واژه ها از شناسه های بارز آن محسوب می شود. پشتوانه روزنامه نگاری اکبری و تسلطش بر دایره  لغات زبان فارسی و تاثیرش بر پالودگی نثر و زبان گفتار چشم‌گیر است. بی‌تردید نقش سپیده ابطحی، مشاور و تدوین‌گر فیلم، در انسجام، زیبایی و روانی فیلم نقشی جدی است. به‌ویژه وقتی به یاد می آوریم که اکبری به‌رغم حضور فعالش در سرویس هنری، فرهنگی مطبوعات، نخستین تجربه مستندسازی خود را ارائه کرده است.

اگرچه رویکرد ژورنالیستی اکبری در مرور رخداهای گذشته بیشتر بر صراحت و بیان مستقیم استوار است، ولی از تداعی برخی صحنه ها که نمادوار در فیلم نشسته اند نیز نمی توان سخن نگفت؛ آن‌جا که اکبری و نصیری ها و سعیدی در فضایی برفی کنار آتش کوچکی در وسط میز در فضای باز به گفت‌وگو مشغول‌اند، یا صحنه  پایانی که به بازسازی همان عکس سال ۷۶ اختصاص یافته و با چینش و چیدمانی سنجیده، لشکری شکست‌خورده را تداعی می کند. تصویری که موقعیت و حال‌وهوای امروز ما را در خود ثبت می کند. استنتاجی که دور از ذهن نیست و دیدن تعداد بسیار کمی از آن جمع، آن هم در حالت‌های ایستاده، نشسته و به صورت پراکنده و با فاصله‌های چشم‌گیری از هم این تصور را قوت می بخشد.

کلام آخر آن‌که «میدان جوانان سابق» سند زیبا، موثر و ارزشمندی است از دورانی سپری‌شده، با تمام تلخی ها و شیرینی هایش. امید که اکبری هم‌چنان مستندساز بماند و بسازد و روزگار رفته را از خطر فراموشی برهاند.

منبع: ماهنامه هنروتجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها