تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۴/۰۶ - ۱۶:۳۶ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 115515

سینماسینما، حبیب باوی ساجد

روزنه:

چیزهایی هست که نگاشتن از آنها، به مثابه گفتن از رازی است سربهمهر، و حال اینکه وقتی رازی فاش شود، دیگر راز نیست؛ همه دانستهاند و پی بردهاند به خفای آن. با این همه، برخی رازها گفتنشان چیزی از رازبودگیشان نمیکاهد و همواره راز میمانند، و ای بسا رازآمیزتر. شاید در نگاهِ نخست، مای مخاطب، فیلم، رمان، داستان، شعر و هرگونه ادبی دیگری، و نیز موسیقی و نقاشی و عکسی را به مثابه تنها یک اثرِ هنری بنگریم و کاری به مولفش نداشته باشیم. (مگر نگفتهاند مرگِ مولف؟) اما وقتی در اثرِ هنری جاری و ساری بشوی و بروی و بروی و بروی و دیگر تو خود را جزئی از آن اثر ببینی، نمیتوانی چشم از رازهای آن بچرخانی و دیگر اصلا خودِ تو به مثابه رازِ آن اثر جلوه مییابی و دیگر چه باک اگر پرده از رُخِ اثر برداری؛ «چندان که پرده فرو افتد، نه تو مانی و نه من». باری، رازها یکی از پسِ دیگری با تو میآمیزد یا تو در آنها میآمیزی، و یکی بودنتان لذتی میشود بیبدیل. بعد این لذت تو را میبرد به چگونگی خلقِ اثر و اینکه خالقِ اثر در چه روز و روزگاری بوده است که تن به خلقِ آن اثر سپرده است، یا اصلا این تنها تنش بوده است یا روحش را هم سپرده است به خلقِ اثر، چندان که ویلیام فالکنر بهدرستی گفته است: «عرقریزانِ روح»؟ مثلا رمانِ حجیمِ «سالهای ازدسترفته» را اگر بدانیم در عُزلتِ ناشی از بیماری به قلم مارسل پروست نگاشته شده، راز است و این راز خود میتواند کلیدی باشد رو به جهانِ رمان. یا صدها نویسنده و نقاش و شاعر و فیلمساز و موسیقیدان و عکاس و مترجم و تئاتری را میتوان ردیف کرد که در حالتِ خاص تن و روحشان را سپردند به خلقِ اثرشان تا یکسره رها شوند، رهایی یابند از آن روز و روزگار و احساس و رنجی که دست بر یقهشان شده بود که تنها رهاییشان از آن، خلقِ آن اثر بود. چندان که بارها شنیدهام و ای بسا خود شاهدش بودهام، نویسندهای گریسته بود و بعد مکشوف میشد گریهاش برای قهرمانِ اثرش بوده است. چندان که اینگمار برگمان به خودکشی فکر میکرد، اما بعدها روح شیدایش در سینما و تئاتر تسلی یافته بود و نزدیک به یک قرن زیست. آیا این خود راز نیست؟ اگر این رازها کشف شود، زیباست، یا کشف نشدنشان زیباست؟ یا اصلا کشف و کشف نشدنشان به یک اندازه بیمعناست و مخاطب با اثر سروکار دارد، نه با صاحبِ اثر و چگونگی خلقِ اثر؟ باری، همه این حدس و گمانها گفته شد تا با آگاهی بر آنها، اینک تأملی (متن و خارج از متن) داشته باشیم بر بخشی از سینما که یا کمتر از آن سخن گفته شده، یا بهکلی اصلا در بابِ آن سخنی گفته نشده است.

  یک:

موفقیتِ فیلمسازان جوان در شکستِ طلسمِ کارگردانی فیلم اولیها، به باورِ من در توجه به «سینمای بیچیز!» است. (این اصطلاح پیشتر و بیشتر برای تئاتر به کار رفته است که حالا من آن را از اصحابِ صحنه نمایش وام میگیرم!) سینمای بیچیز معنایش این نیست که هیچچیز نداشته باشد. در واقع این نوع از سینما همه چیز دارد، ولی در عینِ حال هیچچیز ندارد! همه چیز در ذهن و روانِ فیلمساز باید باشد که لزوما میتواند حتی روی کاغذ هم نیاید و محصولِ کشف و شهود است. در واقع این «همه چیز» اصلا بهسادگی دیده نمیشود. وقتی هم که دیده شود، در کمالِ سادگی خودش را نشان میدهد. «این همه چیز» اگر نباشد، پرزرقوبرقترین فیلمها هم «بیچیز» خواهند بود. «این همه چیز» لزوما با دوربینِ آنچنانی و لنزهای متنوع و متعدد و ابزارِ حرکتی و امکاناتِ نوری جان به تصویر نمیگیرد. حتی میتواند به بازیگر حرفهای هم نیاز نداشته باشد. اگر بنا باشد بیشتر «این همه چیز» را شرح بدهم، خواهم گفت حتی به فیلمبردارِ حرفهای هم نیاز ندارد. دلایلِ این مدعا هم فراوان است. یکی از نمونههای درخشانِ این ادعا، ساتیاجیت رای (فیلمسازِ نامدارِ هند) است که برای ساختِ نخستین فیلمِ خود، «پاترپانچالی»، از فیلمبردارِ غیرحرفهای استفاده کرد؛ فیلمبرداری که گفته میشد فقط نهایتا خاموش و روشن کردنِ دوربین را بلد بود. فیلمبرداری که حتی یک پَن و تیلتِ ساده را هم نمیتوانست انجام بدهد. دوربینِ آنها آنچنان بزرگ بود که بیشباهت به تانک نبود و در حالِ حاضر در موزه ملی هند قرار دارد. جالب اینکه این فیلم بعدها در کنار دو فیلم دیگرِ ساتیاجیت رای، سهگانه مهمِ سینمای جهان را شکل دادند. اما همین فیلم «همه چیز» داشت. چرا؟ برای اینکه ساتیاجیت رای بر شانه فیلسوف، شاعر، موسیقیدان و چهرهپرداز نامدارِ هند، یعنی رابیند رانات تاگور بود. ساتیاجیت رای جهانِ شخصی خودش را از ورای این دادوستدِ اندیشه آفرید. ساتیاجیت رای بدون توجه به ساختارِ بدنه سینمای ستارهمحورِ هند، برای فیلم خودش از یک محله بدنام پیرزنِ نابازیگر و البته معتادی پیدا کرد که یکی از بهترین پیرزنهای تاریخ سینمای جهان شد. خب، به نظر میرسد معنای «سینمای بیچیز» تا حدودی برای خوانندگانِ این نوشتار مشخص شد.

ادامه دارد…

* (فیلمساز و داستاننویس)

منبع: ماهنامه هنروتجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها