تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۶/۳۱ - ۱۱:۳۲ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 121945

سینماسینما، حمیدرضا گرشاسبی

از کارهای سختی که می‌تواند در زندگی یک آدم/تماشاگر پیش بیاید، یکی همین است که پای فیلمی بنشینی که نه فقط چیز تازه‌ای به تو ارائه نمی‌دهد، که زور می‌زند آدم‌هایش را از نقطه الف به نقطه ب برساند؛ آن هم با حرکتی لاک‌پشت‌وار. حالا به این‌ها اضافه کنیم که لاک‌پشت قصه خودش هم نای رفتن ندارد و نسبت به راه هم آشنا نیست. یعنی مدام مجبور است به گوشه و کنار نگاه بیندازد و چشم‌هایش را تیز کند و به‌کرات راست و چپ جاده را از نظر بگذراند. این طوری تا از الف به ب برسد، هم جان از کف خودش رفته و هم از ما که قرار است حرکت او را تماشا کنیم. خب جذابیتی ندارد این تماشا. داریم از فیلم «دوباره زندگی» حرف می‌زنیم؛ فیلمی کم‌مایه و کسالت‌بار که ماندنِ با آن تا پایانش، از آن دست کارهای سخت است. ظاهرا عمدی هم از طرف سازندگان بوده که آدم‌های فیلمشان را کم و کمتر کنند تا جهان بسته و خسته آن پیرمرد و پیرزن را بیشتر بیرون بزنند. برای مثال اشاره می‌کنم به عکاس، دکتر و سفارت‌خانه‌چی که بیرون از قاب قرار می‌گیرند و ما تنها صدایشان را می‌شنویم، تا مثلا آن دو نفر غریبه و غریبه‌تر باشند در جهانی که زیستش می‌کنند. این‌چنین شاید رنج زندگی‌شان بیشتر عیان شود. این کاری است که سازندگان می‌خواسته‌اند انجام دهند. به نظر می‌رسد پیشتر و بیشتر نویسندگان این‌طور می‌خواسته‌اند و کارگردان نیز گردن نهاده است.

قرار است پیرمرد و پیرزن داستان دوباره زندگی بگیرند. قرار است به حیاتی دیگر پا بگذارند به جای آن‌که به حیاط خانه سالمندان وارد شوند. اگر زن در آغاز داستان و در هنگامه گرفتن عکس، حوصله خندیدن ندارد و «من نمی‌خندم» را فریاد می‌زند، در پایان به قرینه آغاز، باید بخندد و امیدی دوباره پیدا کند برای زندگی. سازندگان خواسته‌اند به یک پیرمرد و پیرزن زندگی تازه ببخشند، اما گویا فراموش کرده‌اند آن‌ها حیات دو نفر دیگر را گرفته‌اند تا این دو نفر از رفتن به خانه سالمندان دست بکشند و بنشینند در خانه خودشان و تا سال‌های سال زندگی کنند. وقتی دو نفر را بکشیم تا دو نفر دیگر بخندند، چه ارزش افزوده‌ای را خلق کرده‌ایم؟ قطعا مرگ عروس و پسر از سر تقدیر نبوده، که به دست نویسندگان صورت گرفته است. فیلم نمی‌گوید چه بلایی سر آن‌ها آمده است و خیلی چیزهای دیگر را نیز نمی‌گوید. این مثلا «پاسخ ندادن‌ها و در‌ هاله‌ای از ابهام گذاشتن‌ها» نیز از آن مولفه‌های مجعولی است که برای برخی تبدیل به مولفه‌ای در جهت هنری و تجربی بودن شده است.

به نظر می‌رسد اصلِ موضوع در فیلم «دوباره زندگی» ورود یک کودک به زندگی دو سالمند است. این را باید نقطه عطف داستان تلقی کنیم. از این‌جاست که سیر حرکتی آن‌ها تغییر می‌کند و وارونه می‌شود. اما این اتفاق درست بعد از ۴۰ دقیقه از شروع داستان می‌افتد. آن هم برای فیلمی نزدیک به ۷۵ دقیقه. قبلش چه چیزی داریم؟ عملا هیچ. و بعد از آن چه داریم؟ عملا هیچ.

منبع: ماهنامه هنروتجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها