تاریخ انتشار:۱۳۹۹/۰۷/۲۰ - ۱۲:۵۱ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 143787

سینماسینما، ابراهیم عمران

تخیل و مرز آن با واقعیت پیرامون؛ هر چند هماره به باریکی مویی نیست ولی  نمی توان همیشه انتظار داشت آنچه در ذهن می‌آید قابلیت تبدیل شدن به فیلم داشته باشد. که اگر قرار بر این مدار می‌بود، شاید در همین سینمای ضعیف و نحیف و نزار ما سالیانه فیلم های زیادی به مدد پولهایی خاص روانه اکران می‌شد. سینمای اجتماعی ما آنچنان در ورطه تکرار و آپارتمان  و ویلا نشینی افتاده که بسان تولیدی های کیف و کفش شده که از روی هم کپی می کنند و به اصلاح بازار یکدیگر را از بین می‌برند و در این میان نه سودی گیر تولید کننده می آید و نه کیفیتی نصیب خریدار. و به همین قیاس در سینما نه سرمایه ای بر می‌گردد و نه مخاطب راضی از تماشای فیلم. لتیان ساخته علی تیموری نیز در میان فیلم های مد این سالها خواسته خودی نشان دهد، غافل از آنکه در همان سکانس ابتدایی که پیرمردی را نشان می‌داد که توان عبور از اتوبان نداشت ؛ خود نیز در همان اولین سکانس اش متوقف شد. خیلی زود وارد داستان شد و خیلی هم بی جهت کش داد. آقا زاده ای که از شمایل آقا زادگی چند واژه ی نخ نما شده پر کاربرد اینگونه افراد را بکار می برد و به نفوذ پدر، گویا در چند دیالوگی می نازید. این تازه مایه دار و نوکیسه بازار دل داده دختری  می‌شود که باید رازش بر ملا نشود. ناگفته اش هم چیزی نیست جز ازدواج قبلی اش با فردی که حالیه در مسافرتی چند روزه ، همراهشان آمده است. در چند سکانس بی نهایت باسمه ای مشخص می‌شود دوستی این برنامه را چیده تا این دو  همدیگر را ببینند. و اگر شد به وصال مجدد هم رسند. وقتی شخصیت ها و نوع رفتار و کنششان باور پذیر نباشد و قصه خوب تعریف نشود ( حال اگر قصه ای از اساس وجود داشته باشد) فرجام آنی می‌شود که در نوشته اکتای براهنی و همکار نویسنده اش رخ می نمایاند. داستانی که باور پذیری آن برای مخاطب امروز آنچنان سخت است که حد و مرزی در ناباوری آن متصور نمی توان شد. خب اگر دل ِ دل دادگی باشد کجای این فیلم چنین مشتاقی و مهجوری ، مشاهده می‌شود؟ علی ثانی فر ( مانی) داستان با گریم همیشه یکسان اش کجا شبیه به یک عاشق دلشکسته و نادم است؟ کجای میمیک چهره اش این شیدایی مشاهده می‌شود؟ پیشینه اش چیست؟ دلبستگی اش به چه امری بود در گذشته و حالیه سودای چه در سر دارد؟ پریناز ایزد یار ( سلمای داستان) کجا طاهای آقازده واری پیدا می‌کند که امیر جدیدی با تن صدای بم ، قرار است پرسونای چنین شخصیتی باشد؟ به حتم امیر جدیدی گوشه چشمی به کاراکتری داشت که در عرق سرد بازی اش کرد. آن کجا و این کجا؟ اصولا آقا زادگی این شخصیت در کجای داستان جای می‌گیرد؟ چرا شخصیت ها هیچ پرونده ای ندارند که بشود کمی آنالیزشان کرد در لحظه؟ سارا بهرامی( یاسی) و ستاره پسیانی( مریم) چرا پینگ پنگ وار بهم می تازند؟ چه کسی را قرار است تصاحب کنند؟ حسن معجونی( رضا) که نقاش است چرا آنچنان گل درشت بازی می‌کند که از او با آن سابقه تئاتری بعید است. نگاه شود به بازی اش در «خوک» و چند سکانس مشابه. ایراد از بازی نگرفتن کارگردان است یا فیلم نامه ضعیف و دم دستی؟ مخاطب قرار است چه تعلیقی در داستان ، نصیبش شود که بتواند تا پایان، فیلم را تحمل کند؟ برش هایی از سریال «برکینگ بد» چه معنا و مفهومی در سکانس پایانی فیلم دارد و پایان ماجرا توسط طاها چگونه می تواند توجیه پذیر باشد. به زعم آنکه در صحنه ای قرص می خورد؟ آیا همگی دسیسه کردند که او به طغیان روحی برسد؟ آقازده ای که برای دعوایی کوچک سعی در اعمال نفوذ و قدرت اش داشت ؛ آیا توان آن نداشت کنه ماجرای معشوقش را کشف کند؟ حال بماند پرسش اصلی که چرا اصولا چنین فردی باید دل در گرو دختری آوانگارد و امروزی داشته باشد که به قول سلما ، سنت برایش مهم است. اگر قرار بر طرح اینگونه پرسش ها باشد می توان به اندازه خود فیلم نامه، نوشت. مثل آن سکانسی که  میهمانان مریم صاحب ویلا آمدند که اصولا مشخص نشد آمدن و رفتنشان برای چه بود. افسوس زمانی بیشتر می‌شود که گل درشت گویی، اصل می‌شود و نیش و کنایه زدن و در و پنجره بهم نیامدن اصل تر. سد که از آب لبریز شود ترک بر می‌دارد و موجب خسارت. سد را برای جمع آوری آب احداث می کنند که در موقع لزوم بکار آید. حفره های فیلم نامه که افزون شود آنچنان ترکی به کلیت کار وارد می کند که نام نهادن فیلم بنام  سدی معروف نیز؛ نمی تواند آن را در یادها زنده نگه دارد. لتیان باران کم جان بهاری بود که با بر آمدن خورشید و رنگین کمان از آن نامی و یادی بر جای نمی ماند با این همه نامهای بزرگ که خود بسان سدی قوی در سینمای ایران هستند. 

 

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها