تاریخ انتشار:۱۳۹۵/۰۴/۲۷ - ۱۶:۴۶ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 20966

عباس کیارستمی

کیوان کثیریان
١. عباس کیارستمی رفت. مراسم تشییع و تدفین و ترحیمش باشکوه و درخور شأنش برگزار شد. استقبال مردم هم در حد انتظار و قابل‌توجه بود. در تهران و لواسان هم شهرداری کلی بنر و تابلو نصب کرد، پس از ١٠ روز همچنان در صدر اخبار رسانه‌هاست و صدها اظهارنظر و عکس و فیلم و نقل‌قول از او یا درباره او منتشر شده. اما آدم فکر می‌کند موقعی که خودش زنده بود، این میزان لطف و توجه کجا بود؟ چرا وقتی آدم‌ها زنده‌‌اند، توجه‌مان را از آنها دریغ می‌کنیم و فقط امواج حسادت و سعایت و محرومیت و بدخواهی به سمتشان می‌فرستیم؟
وقتی نخل طلا گرفت، یک عکس از او بر دیوارهای این شهر نشست؟ یک مراسم کوچک برای تقدیر از او برگزار شد؟ یا کاری کردیم که از گرفتن بزرگ‌ترین جایزه سینمایی جهان، در کشور خودش احساس شرمندگی کند!
کیارستمی از آن دسته آدم‌ها بود که در زمان حیاتش کم قدر ندید ولی نه در کشور خودش.
٢. بعضی‌ها از هرکسی که فوت کند و دستش از دنیا کوتاه باشد خاطره دارند، آن‌هم خاطره‌های خصوصی پشت درهای بسته و بدون شاهد. تازه در آن خاطره‌های پشت درهای بسته، طرف را که معمولا آدم بزرگی است، نصیحت می‌کنند یا آن آدم‌های بزرگ به اینها اظهار ارادت می‌کنند. یکی همین آقای شمقدری خودمان. حالا آوینی باشد یا کیارستمی چه فرقی می‌کند؟ چه کسی می‌خواهد تکذیب کند؟ مهم این است که به موقعش ناممان را با این اسم‌ها گره بزنیم. حالا پایمان را هم به تشییع یا مجلس ختم طرف نگذاریم چه باک. مهم نقل خاطره بود که کردیم. بقیه چیزها اهمیتی ندارد.
٣. اینکه یک خیابان یا میدان درست‌ودرمان به نام عباس کیارستمی شود اصلا توقع زیادی نیست. البته اساسا کسی که دستش از دنیا کوتاه است نیازی به این قدرشناسی‌ها ندارد. اگر زنده بود و نامش را بر یک خیابان می‌دید یک چیزی. این کارها به درد دلخوشی بستگان متوفی می‌خورد و آزمونی است برای میزان قدرشناسی مسئولان. البته بد نیست بدانید خیابانی در صربستان به نام کیارستمی است، آن‌هم در زمان حیاتش و به همت امیر کاستاریکا. نگاه کنیم نام چند آدم زنده از میان بزرگانمان، چه در حوزه فرهنگ و هنر و ادب، چه در عرصه علم و دانش و چه در سیاست و… بر خیابان یا میدانی در تهران نقش بسته است. به گمانم هیچ! برای این کار حتما باید مرده باشی. ولی مسئولان محترم شورای شهر! حالا که می‌خواهید این کار را بکنید، لااقل یک کوچه کم‌رفت‌وآمد در یک ناکجاآباد را انتخاب نکنید. یادتان باشد کیارستمی دیگر به این کار نیازی ندارد. این، محکی است برای سنجش آگاهی شما به بزرگی نام و ارتفاع جایگاه کیارستمی. به‌هرحال خیابانی که از آن تشییع شده، یا یک خیابان سینمایی مثل دو خیابانی که خانه سینما در آنها واقع است شاید انتخاب‌های خوبی باشند.
۴. سینماتک خانه هنرمندان را سه‌سال پیش با فیلمی از کیارستمی- جاده‌ها- و با حضور خود او افتتاح کردیم. به مناسبت درگذشت کیارستمی، تمام فیلم‌های کوتاه و بلند او را در همین سینماتک در چهار روز به‌صورت بسیار فشرده برای عموم مردم نمایش دادیم. استقبال عمومی البته غافلگیرکننده و شگفت‌انگیز بود. علاوه بر سالن‌ها و راهروها، عده زیادی تا ١٢ شب در حیاط پارک هنرمندان از یک ال‌سی‌دی بزرگ، فیلم‌های او را دیدند. برای شناخت کیارستمی چه چیزی مفیدتر از دیدن فیلم‌هایش؟ و برای یک هنرمند فیلم‌ساز مثل کیارستمی چه چیزی ارزشمندتر از دیده‌شدن فیلم‌هایش توسط هم‌وطنانش؟ فقط آدم فکر می‌کند کاش در زمان حیات او هم چنین استقبالی از آثارش در ایران می‌شد یا کاش فیلم‌هایش را در زمان خودش با شرایط خوبی اکران می‌کردند تا این آدم در کشور خودش هم بهتر شناخته شود.
۵. مسئله خطای پزشکی در درمان کیارستمی که هفته گذشته به آن در همین ستون اشاره کردیم، ابعاد تازه‌ای به خود گرفته. روشن‌شدن این موضوع، جان کیارستمی را برنمی‌گرداند ولی شفافیت ماجرا بسیار اهمیت دارد. حالا تمامیت جامعه پزشکی در معرض بی‌اعتمادی است. به‌هرحال این پرونده مقصر یا مقصرانی دارد که مشخص‌شدن مسئله و شاید تنبیه آنها بتواند هم کمی افکار عمومی را آرام و اقناع کند و هم حواس بعضی‌ها را بیشتر جمع کند و مانع فجایع بعدی شود.
اینکه به دور یک صنف هاله تقدس بپیچیم و تمام‌قد پای هر اشتباهی بایستیم، نه عقلانی است و نه منطقی. باید پذیرفت که کیارستمی بسیار زود، «مفت» و عجیب از دستمان رفت و به یک خسارت ملی تن دادیم.

۶. اینکه می‌خواهم بگویم، نافی جمله قبل نیست. ناقض این حقیقت هم نیست که رفتن کیارستمی خسران جبران‌ناپذیری برای فرهنگ کشورمان است. کیارستمی قطعا جایگزین ندارد و این را می‌شود به‌سادگی دریافت.
اما کسی در اندازه‌های کیارستمی آن‌قدر از خود اثر به جای گذاشته و آن‌قدر مرتبه رفیعی در اندازه‌های جهانی کسب کرده که از کلماتی مثل مرحوم و زنده‌یاد عبور کرده و طبعا به کنار اسمش نمی‌چسبد. مثل اینکه بگوییم زنده‌یاد هیچکاک یا مرحوم کوروساوا یا شادروان مارلون براندو. می‌بینید چقدر نچسب و بی‌معناست؟ هربار که درباره تاریخ سینما حرف می‌زنید، نام اوزو و کوبریک و برگمن به زبانتان جاری می‌شود. حالا واقعا چه فرقی دارد فورد و هاکس و آنتونیونی مرحوم شده باشند یا نه؟ برتولوچی و گدار هنوز زنده باشند یا نه؟ تأثیر عمیقی که آنها بر تاریخ هنر و سینمای جهان گذاشته‌‌اند، جاودانه‌شان کرده است. این عین مفهوم خدمت به بشریت است. مثل پاستور و کخ و گراهام بل و ادیسون. آنچه که از کیارستمی برجا مانده، نگاه بکر و اصیل به جهان است و کلی اثر ماندگار که این نگاه را با خود دارد و تا همیشه باقیست. دنیای سینما به احترام جایگاه او کرنش کرده؛ همین برای جاودانگی او بس.

روزنامه شرق

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها