این فیلم موزیکال بازآفرینی کودکی و جوانی ژاندارک است. ژانت سعی دارد متوجه معنای جنگهای بیوقفه و رنجهایی که آنها را احاطه کرده است، بشود. با آوازخوانی، نظرات او را درباره جنگ میشنویم، میبینیم که او خودش را وقف ایمانش کرده و رسالتش را دریافت میکند.
«ژانت: کودکی ژاندارک» در بخش شبی با کارگردانان هفتادمین جشنواره فیلم کن نمایش داده شد. برونو دومن، فیلمساز فرانسوی تا به حال ١٠ فیلم بلند را جلوی دوربین برده است که تمامی آنها با درام واقعگرایانه و آوانگارد هممرز میشوند. این آثار بارها در جشنواره فیلم کن ستوده شدند. برای ساخت فیلمهای «انسانیت» (١٩٩٩) و «فلاندرز» (٢٠٠۶) جایزه بزرگ این جشنواره را به خانه برده است. فیلمهای دومن معمولا زشتیهای خشونت بیحد و مرز را به نمایش میگذارند و منتقدان فیلمهای او را در رده فیلمهای هنری جای میدهند. او معمولا فیلمنامهای برای فیلمهایش نمینویسد؛ او داستانی کامل را مینویسد و بعد به عنوان پایه فیلمسازیاش از آن استفاده میکند.
متن پیش رو مصاحبهای است که دانیل کازمن از نشریه Mubi به تازگی با این سینماگر ترتیب داده است.
تاریخ سینمای ژاندارک با آثاری که درایر، روسلینی، برسون و ریوت ساختند، بسیار غنی است. چه انگیزهای باعث شد سهمی در این میراث داشته باشید؟
ژاندارک داستانی است که بارها آن را شنیدهایم اما تا به حال از کودکی او چیزی نشنیدهایم و ساخت این فیلم کاری بود که قصد انجامش را داشتم؛ میخواستم درباره کودکیاش حرف بزنم. این ایده را دوست داشتم که از جایی شروع کنم که دیگران نکردهاند؛ کاری که دیگران نکردهاند.
چه چیز تجربه کودکی ژان برایتان الهامبخش بود؟
چیزی که به آن علاقهمند بودم این بود که ببینم ژانت چطور به ژاندارک تبدیل میشود، چطور این سیر طی میشود. او دختر کشاورز است و یک قدیسه و جانباخته است اما چیزی که به آن علاقهمند بودم سیر شکلگیری و رویش او بود. چه چیزی در دل کوچک شعلهور او در حال رخ دادن بود و چطور به ژاندارک تبدیل شد.
چطور بازی این کودک و آواز خواندن او را در مورد ایمانی درونی و مبارزههای روحانی کارگردانی میکردی؟
چیزی که برایم جالب بود دیدن این بود که او حین خواندن اشعار شارل پگی، به آنها واکنش نشان میداد و چقدر خارقالعاده بود؛ خارقالعاده، مبهم و در عین حال واضح بود.
کمی درباره شارل پگی، نویسندهای که اثرش را برای این فیلم اقتباس کردید، بگویید.
شارل پگی، شاعر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم است. او سوسیالیست و ابتدا بیخدا بود اما بعد مسیحی شد، یک ناسیونالیست و کاتولیک شد. در آخر عمرش حتی روحیهای عرفانی وجودش را روشن کرد. بنابراین او خیلی با ژاندارک مرتبط بود، در واقع، ارتباطی قوی داشتند. او ژاندارک شعر بود. وقتی ٢٠ سال داشت، نمایشنامهای نوشت؛ نمایشی برای اجرا در سالن تئاتر که به سه بخش تقسیم میشد، نخستین آن «Do Re Mi»، دومین «مبارزات» و سومی «از جهان» بود که تصمیم گرفتم اقتباس سینمایی آن را بسازم. و در نتیجه اشعار او کاملا اشراقی شده بودند، گاهی احساس میکنی… یعنی نمیدانی چه واکنشی نشان دهی، چون خیلی زیبا هستند و بنابراین من فکر کردم تنها راه ترجمه آن، از طریق موسیقی است. برای اینکه با موسیقی میفهمیم در چه حالت شعری به سر میبریم. بنابراین نسل جوان میتوانند به آن دسترسی پیدا کنند، میتوانند با آن ارتباط برقرار کنند، آن را بشناسند چرا که ممکن است اشعار پگی برایشان سخت باشد.
تجربه همکاری با آهنگساز و طراح رقص چگونه بود؟
اشعار پگی بسیار زیبا بودند اما در عین حال کمی هم مبهم بودند. بنابراین ما به چیزی نیاز داشتیم که نقطه مقابل آن باشد و در واقع آن موسیقی بود در نتیجه موسیقی الکترو- پاپ قدرتمندی اثر شاعرانه را متعادل کرد.
چرا داستان ژان را با لوکیشن همیشگی فیلمبرداریات در شمال فرانسه، تغییر دادی؟
خب داستان ژاندارک، داستانی افسانهای است و البته در طبیعت روی داده اما همزمان در طبیعتی شگرف بنابراین هر جای زیبایی میتواند شگرف بودن آن را به نمایش بگذارد. فیلمبرداری در کناره ساحل به معنی قرار گرفتن در لبه چیزی است و شعر به معنای قرار گرفتن در لبه بهشت، بنابراین ربطهایی وجود دارد، ربطیهایی که میتوان از آن بیرون کشید.
درباره موسیقی متن بگویید. چه میزان از آواز خواندنها طی فیلمبرداری ضبط شدند و آیا صدای باد و گوسفندهایی که میشنویم در لوکیشن فیلمبرداری ضبط شدهاند؟
من عاشق فیلمهای موزیکال و به خصوص موزیکالهای امریکایی هستم، آنها بهتر از موزیکالهای فرانسوی هستند. سنت موزیکالها لب زدن است اما نمیخواستم این کار را بکنم؛ میخواستم صدا را کارگردانی کنم. بنابراین این کار را کردیم: موسیقی را در گوش بازیگران پخش میکردیم و آنها به صورت آکاپلا (بدون همراهی ساز) میخواندند؛ این کار به آنها اجازه میداد صداهای دیگر را بشنوند. پس صدای باد، گوسفند، حتی صدای پرز گرفتن از لباس و صدای دریا
– همگی صدای خودشان است – اصطلاحا همه اینها صدای هنرمندانه طبیعت است. برای نشان دادن معنای چیزی که به زمان وابسته نیست، باید از چیزهای موقتی استفاده کنی. دختر کوچولو، گاهی خیلی خوب میخواند و گاهی نه، اما مهم نبود.
صدای ضربان قلب ژان از میکروفن است؟ فوقالعاده است، چنین چیزی را در سینما نشنیده بودم.
بله، (لبخند میزند)، (به فرانسه میگوید) این کارگردانی است.
جوانی ژان را دو بازیگر بازی میکنند، یکی کودکی او و دیگری دوره بعد از آن را. چطور این دو بازیگر را انتخاب کردی؟
در اثر پگی دو دوره زمانی وجود دارد؛ اولی ژان ١٣ ساله است و در دومی ١۶ ساله. من ابتدا بازیگری که سن بیشتری را داشت، پیدا کردم، بازیگر ١٣ ساله را، اما فکر کردم او خیلی سنش بالا است. پس بازیگر جوانتر را میخواستم و همین موقع بود که لیز را پیدا کردم که جوانتر است. این تفاوت را میخواستم چون قصد داشتم تفاوتی را که دختری کوچک با دختری بزرگتر دارد، نشان بدهم؛ دختری که آماده رفتن به جنگ است، بنابراین این تفاوت بین کودکی و نوجوانی است. دختر کوچکتر بازی تکاندهندهای داشت، تاثیرگذار بود حتی با وجود نواقصی که داشت اما بعد از گذشت یک ساعت از مدت زمان فیلم، به این نتیجه رسیدم که این مرحله تمام شده و باید پیش بروم، پیشتر و ژان بزرگتری داشته باشم. و او در آخر فیلم هم میگوید: «دیگه من را ژانت صدا نکنید، من را ژان صدا کنید. » پس او آماده است. او ژاندارک جدید است، آماده رفتن به جنگ. همانطور که در ابتدای مصاحبه گفتم، از دل دختر کوچولویی به دل شعلهور ژاندارک [میرسیم.]
در فیلم چندین «اشتباه» عامدانه دیده میشود؛ لکنتزبان بازیگران، دیالوگشان را فراموش میکنند و گاهی به دوربین نگاه میکنند. چرا چنین چیزهایی را در فیلم گنجاندید؟
چون میخواستم با ایده کمالگرایانه که هالیوود یا نقاشیهای ایتالیایی مشوق آن بودند و در برابر آنها نقاشیهای فلاندری قرار دارد، مبارزه کنم. چرا که در هالیوود یا نقاشیهای ایتالیایی آنقدر اثر تر و تمیز است که ایدهآل میشود. در حالی که نقاشی فلاندری انسان را همانطور که هست به تصویر میکشد با تمامی نواقصش. چرا که از نظر هالیوود و نقاشی ایتالیایی، خدا یک قهرمان است. اما در نقاشی فلاندری، خدا انسان است. همین موضوع تفاوتهای جهان را میسازد. و این چیزی است که با آن میجنگم: فیلمهای هالیوودی و ایدههای هالیوودی فیلمها یا حتی جریان فیلمهای فرانسوی و این چیزی است که برگسون (فیلسوف فرانسوی) دربارهاش میگفت: «بودن سیر بودن است. » و این کهنالگوی هالیوود است. و من با آن میجنگم، آنچه از آن خوشم میآید- آنچه عاشقش هستم تبدیل طبیعت به طبیعت است. همانطوری که در سیر بودن است. و کمال گاهی به نقص تغییر شکل میدهد و دوباره کمال میشود. این روندی است که دوستش دارم، و همینطور از اتفاقات خوشم میآید، از استحکام خوشم میآید، از وقتی که خیلی هم دلنشین نیست- چون زندگی همین است. به همین خاطر است که وقتی «زندگی مسیح» را ساختم، مردی خیلی معمولی را به تصویر کشیدم، کسی که خیلی هم خوب نیست، کسی که به خدا تبدیل میشود یا در سیر تبدیل شدن به خدا قرار میگیرد اما نه کاملا. به همین خاطر است که وقتی دخترک با خدا حرف میزند، به مخاطبان نگاه میکند- به شما- چون خدایی وجود ندارد. شما خدا هستید.
میتوان ژان را یک ناسیونالیست و جنگگرا به مفهوم فرانسوی دانست. ژان خودتان را چطور با فرانسه امروزی مرتبط میدانید؟
بله، از طریق یک ملت است که میتوانی جهانی شوی. پگی ناسیونالیست نبود و ژاندارک هم همینطور. او فقط میخواست آدمهای اطرافش را نجات دهد، پس او تصور بزرگتری داشته و نمیتوانسته خودش را به طرز فکر ناسیونالیستی تقلیل بدهد. و او این کار را در زمان خودش میکرد و به مردم کشورش کمک میکرد. این طرز فکری جهانی است، فکری نیست که بتوان به طرز فکر ناسیونالیستی تقلیلش داد. او عاشق ملتش بود و همین را تجربه کرد. در واقع من میتوانم عاشق فرانسه باشم و به خاطر عشق به ملت میتوانم عاشق اطرافیانم باشم. پس نیاز هست عاشق کشورت باشی. این جایی است که راستگراهای افراطی متوقف میشوند، آنها فقط این بخش را میبینند. در حالی که پگی میگوید باید پیشتر بروی؛ در واقع او انسانگرا است نه یک ناسیونالیست. میتوانی حقیقت را در شرایط محلی ببینی.
چهره ژان در خود وزنههای تاریخی و روحانی دارد. چطور با دو بازیگر غیرحرفهای کار کردید تا این شخصیت را خلق کنید؟
من بازیگر عادی را انتخاب کردم؛ کسی که در نوع خود خصیصههای خود را دارد. پس درست مثل این است که دانهای را در زمین بکاری و رشد کند. اما من او را به عنوان نیروی مخالفم برای اداره انجام آنچه از او میخواهم، نیاز داشتم. او یک جسم داشت، او ملموس بود و همین برای خلق ژاندارک به کار میآمد. بازیگر حرفهای نمیخواهم، در عوض بازیگران غیرحرفهای چون صفحهای سفید هستند، میتوانند از پس هر کاری که ازشان بخواهی، بربیایند. اما من فردی را میخواستم که موجودیت داشته باشد، فیزیکش حرف بزند، پس توانستیم این شخصیت را بسازیم. بنابراین به خاطر نواقصی که این بازیگر داشت، گاهی من وادار میشدم این شخصیت را بسازم و من همان تکنیکی را که قبلا به کار برده بودم، استفاده کردم و کلام پگی را در دهان او گذاشتم و این دخترک به شکل ژاندارک درآمد آن هم به خاطر معجزه سینما و فیلم.
از خلال گفتوگو با فیلمکامنت
اگر نقاشی فلاندری را با نقاشی ایتالیایی مقایسه کنید، درمییابید که صنعت سینمای ایتالیا بسیار ملهم از میراث نقاشیهایشان است. سنت آنها و نگرششان [نسبت به فلاندر] بسیار ایدهآلگراتر است، بیشتر برای نفس زیبایی و بیان زیبایی است. حال آنکه سنت ما – سنت فلاندری – بیشتر درگیر رویکردی اگزیستانسیالیستی به امور است. پس برای دستیافتن به انگارهای الهی از خلال نقاشی، آن گرایشی که اتخاذ میشود مبتنی است بر اغراق، از خلال رویکردی گروتسکتر، با برجستهسازی جزییات و این امر جنبهای از هستی را در اختیارمان میگذارد تا به خدا نزدیک شویم. شیوهای که من، انسانها را نقش میزنم در ارتباط با چنین سنتی است.
منبع: اعتماد
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- رکوردشکنی فیلم «سریع و خشمگین۹» در دو روز
- اکران فیلمهای شاخص سال ۲۰۱۹ جهان در چهارمین جشنواره بینالمللی فیلم سلیمانیه
- سایه سنگین قتل جمال خاشقجی بر نخستین جشنواره بینالمللی فیلم عربستان
- همسرِ تونی بلر تهیهکننده شد
- پروژه مشترک جدید ایران و اروپا به زودی آغاز میشود
- زمانی که میشد در هالیوود فیلمی خیلی تجربی ساخت!/ نگاهی به فیلم «همشهری کین»
- نمایش فیلمهایی از مصر، استونی و مجارستان در جشنواره جهانی فیلم فجر
- کسی که شبیه هیچکس نیست/ نگاهی به فیلم «حکایت»
- مرور سینمای آلمان و چین در سیوهفتمین جشنواره جهانی فیلم فجر
- «قهرمانان» قهرمان شد/ دستان خالی فرهادی در اسکار سینمای اسپانیا
- ۱۰فیلم پرفروش سینمای جهان در ۲۰۱۸
- کمال تبریزی در گفتوگو با سینماسینما/ گرایش به ابتذال در فیلمهای کمدی سینمای ایران را ضعیف میکند
- برگزاری هفته فیلمهای اروپایی در سینماهای هنروتجربه
- گلایه دوبلور پیشکسوت از بیتوجهی به جذب نیرو در دوبله
- رقابت آثار ایرانی و خارجی برای جایزه بهترین فیلم اول جشنواره جهانی فجر
نظر شما
پربازدیدترین ها
- با موافقت شورای پروانه فیلمسازی؛ ۶ فیلمنامه پروانه ساخت سینمایی گرفتند
- درباره یک خبر بی نهایت وحشتناک و غم انگیز
- یادداشتی بر فلسفه دوستی بر پایه «چشمانت را ببند»/ در جستوجوی دوست
- گفتوگو با محمد مقدم درباره سینمای مستند/ فیلم مستند، جهانی است ساختگی؟
- پس از جنجال حرفهای مدیر جشنواره کمرایمیج؛ استیو مک کوئین رفت/ کیت بلانشت ماند
آخرین ها
- فروغ قجابگلی بهترین بازیگر جشنواره ریچموند شد
- «تگزاس ۳»؛ کمدی از نفس افتاده یا موفقیت تکراری؟
- روایتی از سه نمایشنامه از محمد مساوات روی صحنه میرود
- «کارون – اهواز» در مراکش
- رونمایی از پوستر انیمیشن «شنگول و منگول» در آستانه اکران
- درباره «اتاق بغلی» اثر پدرو آلمودووار/ مرز باریک دوستی و مرگ زیر جهانی از زندگی و رنگ
- استادان و کارگاههای «سینماحقیقت۱۸» را بشناسید
- بر مبنای آمار سمفا؛ روند صعودی فروش سینماها در هفته گذشته نزولی شد
- محمد شکیبانیا رئیس سیزدهمین جشن مستقل سینمای مستند شد
- گفتوگو با محمد مقدم درباره سینمای مستند/ فیلم مستند، جهانی است ساختگی؟
- با احکامی جداگانه از سوی رائد فریدزاده؛ حسینی و شفیعی معاون شدند/ ایلبیگی به موسسه سینماشهر رفت
- کارگردان «سه جلد»: اقتصاد سینمای ایران را چند سکانس رقص میگرداند
- نمایش دو مستند از ناصر تقوایی در موزه سینما
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ کونان اوبراین، میزبان اسکار ۹۷ام خواهد بود
- «کارمند جماعت» رونمایی میشود
- یادداشتی بر فلسفه دوستی بر پایه «چشمانت را ببند»/ در جستوجوی دوست
- دنزل واشینگتن از دنیای بازیگری خداحافظی میکند
- تاد هینز رئیس هیئت داوران جشنواره فیلم برلین شد
- پس از جنجال حرفهای مدیر جشنواره کمرایمیج؛ استیو مک کوئین رفت/ کیت بلانشت ماند
- ابوالفضل جلیلی مطرح کرد؛ حضور در کلاس بازیگری عامل موفقیت نیست
- نمایش بلندترین سکانس پلان سینمای مستند ایران در آمریکا
- کدام سینما واقعی تر است ؟
- پیدا شدن جسد یک بازیگر در خانهاش
- دیدار اصغر فرهادی با علاقهمندان فیلمهایش در استانبول
- فیلمی که اطلاعاتش مخفی نگه داشته شده؛ لوپیتا نیونگو به فیلم کریستوفر نولان پیوست
- «کتابخانه نیمهشب» روی صحنه میرود
- سه نمایش برای مستند «۹۹-۱۹» در یک هفته
- با موافقت شورای پروانه فیلمسازی؛ ۶ فیلمنامه پروانه ساخت سینمایی گرفتند
- درباره فیلم جدید رابرت زمکیس/ «اینجا»؛ یک قرن را طی می کند، اما بدون حرکت دوربین
- سوینا منتشر میکند؛ نسخه ویژه نابینایان «مورد عجیب بنجامین باتن» با صدای مهدی پاکدل