تاریخ انتشار:۱۳۹۷/۰۹/۲۳ - ۱۴:۳۵ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 101535

سینماسینما، کیوان کثیریان:

زندان، بیرونش بهتر است یا داخلش؟/ «زیر حکم» به کارگردانی سعید کشاورز

یکی از مشکلاتی که همواره مورد توجه فعالان اجتماعی است، وضعیت معیشتی و رفاهی خانواده‌های زندانیان حین زندانی بودن فرد و البته پس از آزادی اوست. این ماجرا ظاهرا نه هیچ متولی مشخصی دارد، نه برنامه معینی و همین باعث شده این مشکل به یکی از آسیب‌های مهم اجتماعی بدل شود.
“زیرحکم” ساخته سعید کشاورز با نزدیک شدن به یک خانواده درگیر با این مشکل، تلاش کرده تا تصویری واقعی از آنچه در این میانه اتفاق می‌افتد ارائه دهد؛ نگاهی از درون و از نزدیک‌ترین فاصله ممکن به آدم‌های اصلی درگیر ماجرا.
خانواده‌ای پرجمعیت از طبقه فرودست که سرپرستش در زندان است، نان‌آورش را از دست داده، هیچ سرپناهی ندارد و طبعا با توجه به وضعیت و جایگاه همسر و فرزندان در چنین خانواده‌هایی، به یکباره ستون‌های خانواده به لحاظ عاطفی و به ویژه رفاهی و اقتصادی فرومی‌پاشد. طبعا گناه پدر را نباید پای فرزندان نوشت ولی در این شرایط بحرانی بطور خودکار تمامی اعضای خانواده در معرض آسیب قرار می‌گیرند.
نزدیکی بسیار به شخصیت‌های اصلی، راحتی آنها جلوی دوربین، همراهی دائمی فیلمساز با شخصیت ها از نکات برجسته فیلم است که توانسته سیر وقایع و رخدادها را در فیلم کنترل کند و همدلی برانگیز باشد.
استیصال و ناتوانی شخصیت‌ها، درگیری‌ها و تنش‌های داخل خانواده، بی‌تابی‌ها، امیدها و ناامیدی‌ها و فراز و فرود مسیری که همگی ناچارند طی کنند به روشنی در فیلم دیده و حس می‌شود. همراهی فیلم با اکثر کاراکترها و کشف دل مشغولی‌ها، نگرانی‌ها، بیم و امیدها و گیر و گرفت‌های درونی‌شان از طریق همقدمی و یا مصاحبه -که گاه کاملا شکل درددل به خود می‌گیرد- کمک می‌کند نگاه همدلانه مخاطب به آنان جلب شود. کاراکترها هم نهایت همکاری را کرده‌اند که حضورشان صادقانه و تا حد ممکن بی‌ادا باشد. در واقع، به‌نظر می‌آید آدم‌های ماجرا دیگر چیز زیادی برای از دست دادن ندارند و به این مستند هم به دیده یکی از آخرین راه‌حل‌ها و یک کورسوی امید نگاه می‌کنند.
“زیر حکم” توانسته تا حدود زیادی از طریق حضور بی‌واسطه و نزدیک دوربین در بطن خانواده‌ای که درگیر بحران است، مشکلات را عریان و صریح به تصویر بکشد و تا مراحل نهایی ماجرا حضور داشته باشد.
پایان بندی تکان‌دهنده و تراژیکِ فیلم، در ذهن می‌ماند و فیلم، بی‌آنکه به دام شعارزدگی بیفتد، یک مشکل مغفول و مهم را به شکلی تاثیرگذار، مطرح می‌کند. حالا سوال کلیدی این است؛ برای یک زندانی و خانواده‌اش کدام غیرقابل‌تحمل‌تر  و دردناکتر است؟ داخل زندان یا بیرون آن؟

سوار بر کالسکه نور/ «مثل اسمم پگاه» به کارگردانی سودابه بیضایی

نقدی بر مستند "مثل اسمم پگاه" به کارگردانی سودابه بیضایی

تصویری روشن از وضعیت بخشی از جوانان امروز ایران؛ بلاتکلیف، سردرگم، پریشان، خودویرانگر و بی تعادل. “مثل اسمم پگاه” چنین فیلمی‌است. مقصر ماجرا اما هیچکس نیست. در جامعه‌ای که به جوانان فرصت تجربه‌های سالم و هیجان‌انگیز را که لازمه جوانی است نمی‌دهد، آسیب‌ها یکی‌یکی سر می‌رسند.  معصومیت آدم‌ها ربوده می‌شود بی‌آنکه یادشان باشد کی و چطور. بی‌توجهی‌ها و نابسامانی‌های اجتماعی، این بخش از آدم‌ها را ناگزیر می‌کند همّ‌و‌غمّشان برنامه کردن و تیریپ کردن و دراگ و کاغذ خوردن و زدوبند کردن و عشق‌و‌حال باشد و مهاجرت، شاه بیت غزل زندگی‌شان. نمی‌دانند عاشق کدام‌یکی هستند و اصلا چرا همدیگر را دوست دارند و چرا از هم متنفرند. از غرق شدن در تشنج فرار می‌کنند و در عین حال از نبودن تشنج در عذابند. و از دست خانواده‌ها چه برمی‌آید وقتی نوجوان و جوان شان را در این شرایط به دست اجتماع خشمگین و بی‌رحم می‌سپارند. همان خانواده‌هایی که گاه در کنترل فرزندانشان به اشتباه می‌افتند، دنیای متفاوتشان را به رسمیت نمی‌شناسند و حتی در تشخیص صلاح آنان و صلاحیت اطرافیانشان راه به خطا می‌برند. وقتی انواع مواد مخدر، ارزان و بی‌دردسر در اختیار است چه می‌شود کرد؟ وقتی فرصت تخلیه هیجان و تجربه و خطا کردن برای جوانان به رسمیت شناخته نمی‌شود، دیگر چه کاری از کسی برمی‌آید؟ وقتی هیجان و تفریح به زیرزمین کشیده می‌شود، همه چیز از کنترل خارج می‌شود و دیگر کسی چه می‌داند زیرِ زمین چه بر سر آدم‌ها می‌آید؟

فیلم را گرچه می‌توان پرتره‌ای درباره دختری پرخاشگر، شوریده و آشفته به نام پگاه دانست که نقاش بوده و انگلیسی درس می‌دهد، اما سودابه بیضایی با ظرافت، تصویری از ایران امروز و بخشی از جوانانش، سبک زندگی‌شان، کسب و کارشان و مناسباتشان با یکدیگر و با خانواده را پیش چشم مان قرار داده، به شکلی غریب و جذاب به شخصیت اصلی‌اش نزدیک شده و با همکاری او موفق شده تا حد زیادی درونیات پگاه را افشا کند.فیلم تا ‌اندازه زیادی به جذابیت و گیرایی کاراکتر اصلی متکی است، اما خوب پرداخت شده، بر موضوع اصلی متمرکز است، حشو و زوائد ندارد، روان است و همراهی برمی‌انگیزد. عکس‌ها و فیلم‌های آرشیوی کارکرد مناسبی برای شناخت گذشته پگاه و میزان تغییر او دارد. دو شخصیت دیگر فیلم، مادر و هومان هم در شکل گیری قصه پگاه و همچنین افشا و انتقال اطلاعات، نقش مهمی دارند. حتی دانیال هم که هرگز مقابل دوربین حاضر نمی‌شود، شخصیت مهمی است. کارگردان و همکارش نیز به‌موقع با کاراکترها رو در رو می‌شوند، سوالات مهم و موثری هم می‌کنند و گاه تا سرحد محاکمه ملایم کاراکترها پیش می‌روند. اطلاعات مهم، با ترتیب مناسبی توزیع شده‌اند و به موقع و گاه غافلگیر کننده ارائه می‌شوند.
انتهای فیلم اما پایان‌بندی درخشان و درجه یکی دارد. نتیجه‌گیری ای که تحمیلی نیست و آنچه بر پگاه گذشته و ما نیز بخشی از آن را دیده‌ایم او را به نتیجه مشخصی رسانده است. پگاه درمی‌یابد که برای رستگاری به هیچکس جز خودش نمی‌تواند و نباید تکیه کند، درمی‌یابد کلید رهایی از مخمصه‌ای که در آن گرفتار است، درون خود اوست و می‌تواند سوار بر کالسکه نور از این ورطه خلاص شود. و مگر برای تغییر چه راه دیگری جز این وجود دارد؟

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها