تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۱۲/۱۰ - ۰۱:۲۰ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 171353

سینماسینما، زهرا مشتاق

خیلی کم سن و سال بودم که در هفته‌نامه سینما شروع به کار کردم. آن موقع، هفته‌نامه سینما یکی از مهم‌ترین نشریات سینمائی بود. همان جا بود که برای اولین بار فریدون جیرانی را دیدم. رفته رفته فهمیدم که او یک روزنامه‌نگار معمولی نیست. او یک دایره‌المعارف متحرک سینما بود. محال بود چیزی از او بپرسی و نداند. ذهن تحلیل‌گرش می‌توانست وقایع را به طرز شورانگیزی موشکافی کند و نگاه و رویکرد تازه‌ای به شنونده‌اش ببخشد.
ملاقات و امکان همکاری با او یک شانس بزرگ برای من بود. شانسی که در دوره‌ای با پیشنهاد همکاری در یک پروژه بزرگ و مهم بسیار پررنگ شد. «گفتگو با ستارگان سینمای ایران» از دهه سی تا پنجاه. زنان و مردان ستاره. آنهایی که هنوز در ایران بودند. زنده بودند و ممنوع‌الکار با گنجینه‌ای از خاطرات درخشان. جیرانی آن موقع هنوز فیلم نمی‌ساخت ولی یکی از سرشلوغ‌ترین آدم‌هایی بود که تا به حال دیده بودم. یک وقت‌هایی هیچ جور نمی‌شد پیدایش کرد. هنوز موبایل اختراع نشده بود یا حداقل در ایران وجود نداشت. وقت‌هایی که نبود، تنها مسیر ارتباط همسر نازنینش بود که پرستاری بسیار مهربان بود. وقتی او را پیدا نمی‌کردم زنگ می‌زدم منزلشان. یاشار و مارال هنوز دانش‌آموز بودند و کمک می‌کردند پیدایش کنم.
پروژه گفتگو با ستارگان دو فاز مختلف و مستقل از هم بود؛ که در عین حال ارتباطی معنایی و مفهومی با یکدیگر داشتند. فاز اول گفتگو با ستارگان سینما که اغلب تئاتر هم کار کرده بودند و بخش دوم برگزاری میزگردهایی با عنوان «بررسی و تحلیل سینمایی موصوف به فیلمفارسی».
وظیفه من تهیه یک فهرست از اسامی افرادی بود که در این دو حوزه باید با آنها مصاحبه می‌شد. خیلی از شماره‌ها را داشتیم و بعضی تلفن‌ها را هم از قدیمی‌های سینما پیدا می‌کردیم. تلفن می‌زدم. خودم را معرفی می‌کردم و توضیح می‌دادم که قرار است کتابی درباره آنها به روش گفتگو محور منتشر شود.
آن دوره یکی از هیجان‌انگیزترین دوره‌های زندگی من بود. دیدار با کسانی که بخش‌های مهمی از تاریخ سینمای این سرزمین در دهه‌های گذشته بودند. آدم‌هایی که به ناگهان حرفه و زندگی آنها دچار توفانی از تغییرات شده بود و برخی از آنها از هر لحاظ روزهای غمباری را تجربه می‌کردند. اما آنچه بدون استثنا همه آنها را به شعف، تعجب و تحسین وا می‌داشت، اطلاعات سینمایی عجیب و غریب فریدون جیرانی بود. یادم هست مدت‌های طولانی برای مصاحبه به منزل خانم ایرن زازیانس در خیابان خرمشهر می‌رفتیم. یادش گرامی! زن بی‌نهایت مهربان، محترم، باسواد و خوش‌بیانی بود. او مثلا خاطره‌ای از بازی در فلان فیلم تعریف می‌کرد. و بعد آقای جیرانی خاطره را تکمیل می‌کرد. یا قبل و بعدش را می‌گفت. خانم ایرن با تعجب و طبع شوخی که داشت با خنده می‌گفت ببینم نکند شما یک جایی آن پشت‌ها ایستاده بودید و ما هر سه می‌خندیدیم. آن زمان خانه خیلی‌ها رفتیم و با کسان زیادی دیدار و گفتگو داشتیم. بعد از مصاحبه یکی از کارهایی که وظیفه من بود، جمع‌آوری اطلاعات مکتوب و تصویری بود. دست خط‌ها، نوشته‌ها، عکس‌ها، فیلم‌ها و یا هر چیز دیگری که می‌توانست به مستند بودن این مجموعه کمک کند. یکی از شورانگیزترین قرارهایمان با زنده‌یاد بانو دلکش بود که متاسفانه ناتمام ماند. و خیلی‌های دیگر. تمام مصاحبه‌ها روی نوار کاست ضبط می‌شد. نوارها را مرتب می‌کردم و با ذکر تاریخ و محل مصاحبه و نام مصاحبه‌شوندگان آنها را دسته‌بندی می‌کردم. آقای جیرانی می‌خواست بعد از اتمام مصاحبه‌ها، نوارها پیاده شود و این یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات من بود. کاش نوارها را به تدریج و ضمن گفتگو می‌دادم کسانی پیاده می‌کردند. و کاش مصاحبه‌ها را به طور تصویری ضبط می‌کردیم که البته آن سال‌ها تقریبا باب نبود.

حالا سال‌ها از آن روزهای خیلی خوب گذشته است. از آن روزهایی که آن‌قدر به او احساس نزدیکی می‌کردم که او را بابا جیرانی خطاب کنم. همیشه می‌گفت اگر می‌خواهی موفق شوی به حد مرگ بخوان و به حد مرگ بنویس. دو سه سال قبل که در بیمارستان بستری بود، دیدنش در آن حالت برایم سخت بود و حالش را از بیتا موسوی می‌پرسیدم. بعدتر یک روز ظهر تلفن کردم تا سلامی کرده باشم. با مهربانی احوالپرسی کرد و اول حال پسرم مسیحا را پرسید. بعد راجع‌به آن گفتگوهای درخشان صحبت کردیم. گفت باور می‌کنی کاملا از یاد برده بودم! و گفت کاش نوارها را به من نداده بودی و خودت پی‌گیر پیاده شدن و بقیه کارها می‌شدی. قول داد که برود ببیند کاست‌ها را کجای دنیا گذاشته است. تازه اثاث کشی کرده بودند و یادش نمی‌آمد. چند روز بعد برای پی‌گیری دوباره تماس گرفتم. گفت انبار را زیر و رو کرده و ظاهرا جز چند کاست چیز دیگری پیدا نکرده است. من خیلی غصه خوردم. آدم‌هایی که در آن دوره با آنها گفتگو کرده بودیم، خیلی‌هایشان دیگر زنده نبودند. قول داد که باز جستجو کند.
امشب تولد اوست. تولد مرد فروتن و مهربانی که من بسیار و بسیار از او آموختم و برایش می‌خواهم بهترین‌ها را آرزو کنم.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها