تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۱۲/۱۶ - ۲۳:۱۸ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 132330

سینماسینما، شادی حاجی مشهدی

فکر می کنم فراموشی گرفته ام.
یعنی راستش را بخواهید می خواهم که اینطور بشود.
می خواهم این برش از زندگیم که تبدیل به یک پلان – سکانس حوصله سر برِ هنر و تجربه ای شده، تغییر کند به یک تایم لپس خیلی سریع و پرشتاب که از اینسرت یک نما از عقربه های ساعت دو بعد ازظهر روز اول فروردین ٩٨ شروع بشود و برسد به همین ساعت در بعدازظهر ۵ مرداد ٩٩… و ای کاش که با دور تند هم پخش شود.
بعد از پایان این تایم لپس…
زیر نور خورشید تابستان روی یک نیمکت پارک چشم هایم را بازکنم، دخترکم را ببینم که با توپ قرمزش روی چمن ها روبرویم بازی می کند… صدایش بزنم، به سمتم بدود ، تا بوسه ای چسبناک از گونه هایش بدزدم! می خواهم دوباره بی هراس، بی مکث و این بار خیلی جانانه در آغوشش بکشم …
زمان برای من به دوران قبل از کرونا و پساکرونا تقسیم شده.
روی صندلی مخملی سینما و در مواجهه با سکانس کش آمده کرونا که قرار است به شیوه اسلوموشن پخش شود، گیر افتاده ام!
دلم می خواهد موسیقی شاد و ریتمیکی برای خودم بگذارم تا از فکر شمردن لحظات تلخ و کشدار حرکت این حلزون زشت بیرون بیایم. درست میانه انتخاب یک آهنگ شش و هشت دهه شصتی که در اعماق مغزم فسیل شده، به یاد آهنگی از علی عظیمی امروزی می افتم !
آهنگ نوروز تو راهه! زمزمه اش می کنم!
نمی دانم، شک دارم! امیدوارم تدوینگر خوبی باشم! هزاران پلان و تصویر دارم! راش های زیادی رها شده در هارد بزرگ درون جمجمه ام! تصاویر ی با رزولوشن بالا. هزاران تصویر از شکوفه های روی درخت، جوانه های سبز نوروزی، سینی های لبریز از شیرینی، تنگ های پر از ماهی قرمز، سیب های سرخ، تخم مرغ های رنگی، صفحات کتاب حافظ و لبخندها و بوسه ها و آغوش ها…
موسیقی ام را انتخاب کرده ام حالا نوبت راف کات است! امیدوارم تدوینگر خوبی باشم…

برچسب‌ها:

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها