تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۲/۲۴ - ۱۳:۱۵ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 112380

سینماسینما، حسین سلطان محمدی

سینماگران سینمای ایران در الگوگیری از رفتار سینمای عمدتا غربی، بی توجه به معیارهای فرهنگی و دینی و عرفی جامعه خودمان رفتار می کنند و انتظار دارند تماشاگران نیز همانند خودشان، از این رفتار، تبعیت کنند. این نکته و همچنین معیارهایی از روند جهانی یکسان سازی رفتار و کردار، باعث شده تا برای رسیدن به همسان سازی نزدیکتر، به انهدام بنیان های رفتاری و فرهنگی داخلی دست یازند و همان اداهای پست مدرنیسم در زیرپانهادن قواعد گذشته را درآورند. این موضوع با توجه به اکران فیلم «تختی» و رسیدن به انتهای زمان نمایش آن، بیشتر قابل بررسی و محک زدن است.

اگر در جامعه غربی رفتارهایی در منظر عموم دیده می شود و افشاگری ها یا گسست هایی اخلاقی و رفتاری برای تماشاگر به نمایش گذاشته می شود، با حال و هوای تجربی و تصویری و حافظه ای مردمان آن سرزمین ها هماهنگ است و متناسب با این نگره ها و برای رسیدن به بیشترین همراهی تماشاگر، آثار تصویری متنوعی ساخته و نمایش داده می شود؛ به گونه ای که رسانه، بالاترین تأثیر را بر آن جامعه می گذارد؛ اما نمی توان همان نسخه را برای جامعه ای با ویژگی های متفاوت پیچید. حتی تصاویر زندگینامه ای – مانند مورد اخیر فیلم «کتاب سبز» – یا افشاگرانه – نظیر فیلم هایی چون «جی. اف. کی» – نیز در آن جوامع، متناسب با باورهای فکری مردم آنجاست و مردم به این آثار به عنوان پارتیزان های فکری که خطوط فکری و فرهنگی ریشه دار در مردم را به هم می زند، نگاه نمی کنند. اما فیلمی مانند «تختی»، تخریبگر اندیشه مردم شده و نوعی ادای فیلمیک و پیامد دلبستگی به سینمای بیگانه بوده است.

در «تختی» برای نخستین بار به صراحت اعلام می شود که او خودکشی کرده بود و نه آن طور که طی نیم قرن به مردم گفته شده بود، به دست رژیم پهلوی «شهید» یا کشته شده است. همین، بسادگی باور مردم به قهرمان ملی بودن این شخص و مبارز دربرابر حکومت گذشته و مردمداری او را به هم ریخته است. ضمن آنکه دقت نشد که در اصول دین اسلام، فردی که خودکشی می کند، در آن دنیا عقوبت سختی درانتظار اوست و فردی عزیز نیست. بنابراین، قهرمانی که در خانواده مسلمان زیسته و مرام پهلوانی از او نقل می شود و رفتارهایی پوریای ولی وار برایمان از او نقل کرده اند، برای مردم عادی در اندازه یک آدم زبون و ذلیل که خودکشی کرده، تنزل یافته است.

تلاش های مذبوحانه صاحبان قلم و سخن در رسانه های گوناگون برای جلب نظر مردم به این فیلم هم اثر نکرد و فیلم، برخلاف انتظار، توفیق لازم را به دست نیاورد. از این تجربه ها کم نداریم که معمولا از این زاویه در سینمای ما به آن اندیشیده نمی شود. در سال ۱۳۸۰، فیلمی اکران شد به نام «رنگ شب»، که در آن، مردی به اشتباه فکر کرده که زنش فاسد است و بنابراین در شهر راه افتاده و شروع به کشتن زنان فاسد می کند و حتی زن خودش را نیز می کشد و در انتها که دستگیر می شود، پلیس به او می گوید که از اول اشتباه کرده و دربرابر پرسش افسر تحقیق که چرا به شک افتادی و زنت را کشتی، به افسر پلیس می گوید که – نقل به مضمون – «خودت وقتی خانه نیستی و سر کار می آیی، چقدر از خانه مطمئنی». بدین ترتیب نوعی شک مزمن و دائمی را به اندیشه تماشاگر می اندازد که باید نسبت به همه چیز و سلامت رفتاری خانه و خانواده، مشکوک بود. آیا تماشاگر ایرانی این نوع نگره سازی را برتافته است؟ مشخص است که نه و شاید یکی از دلایل شکست تجاری «تختی» هم، همین شکست تصویر و باور دائمی نسبت به شخصیتی چون تختی است که مردم بنا بر اندیشه درونی خود، از آن استقبال نکردند و دربرابرش ایستادند. شاید این فیلم اگر در گروه «هنر و تجربه» اکران می شد بیشتر مورد توجه قرار می گرفت و می شد به نظریه خودکشی، به عنوان یک یافته تاریخی نگاه کرد، اما وقتی در اکران عمومی آورده می شود، یعنی حکم یقینی است ولی مردم ایران با هرگونه درگیری با ناهنجاری های اخلاقی، به راحتی نمی پذیرند که چنین یافته هایی مستقیم توی صورتشان کوبیده شود، مانند تجربه ای که در فیلم «رنگ شب» رخ داد!

لینک کوتاه

نظر شما


آخرین ها