سینماسینما، سیدرضا صائمی
همه ما در حوزههای مختلف ادبیات، سینما، سیاست، فلسفه، تاریخ، هنر و… شخصیتهای مورد علاقهای داریم که شاید در جهان خیالی و انتزاعی خود به گفتوگو با آنها پرداختیم، یا شخصیتهای مورد علاقه خود را در گفتوگویی فرضی بین خودشان تصور کردیم. «ملاقاتهای شگفتانگیز» همین کار را در قاب سینما انجام میدهد و با در کنار هم قرار دادن شخصیتهای فاخر در حوزههای مختلف و گفتوگوهایی که بین آنها شکل میگیرد، داستانکهای خود را روایت میکند. داستانکهایی که بر محور مفاهیم مهم هستیشناختی از معما و حقیقت گرفته تا عشق و ایمان و چرا زیستن را در بر میگیرد و مخاطب را به اندیشیدن درباره مهمترین دغدغههای فکری بشر ترغیب میکند. فیلمی متفاوت و خلاقانه از مهدی ارجمند که در این گفتوگو بیشتر درباره دلایل و چگونگی ساخت آن توضیح میدهد.
قبل از اینکه وارد مضمون و محتوای فیلم شویم، کمی درباره فرم و شکل این فیلم حرف بزنید. اینکه نام این گونه از فیلمسازی را چه میتوان گذاشت؟ مثلا نوعی کولاژ سینمایی یا شکلی از انیمیشن محسوب میشود، یا مثلا یک نوع بازی فرمی در سینماست؟
این شیوه و مدل فیلمسازی ترکیبی است از فیلم، عکس متحرک و انیمیشن که به آن ایستولیشن هم میگویند. در واقع از ابزارهای مختلف بصری برای خلق یک اثر سینمایی واحد استفاده میکند.
این ایده از کجا و چگونه به ذهنتان آمد و تبدیل به فیلم شد؟
من همیشه دوست داشتم در ارتباط با حوزههای مورد علاقهام که متعددند، از جمله ادبیات، فلسفه، هنر و تاریخ و… کار کنم و همه آنها را در یک اثر سینمایی در کنار هم داشته باشم. با توجه به امکانی که این تکنیک از فیلمسازی در اختیارم قرار میداد، ایده ساخت این فیلم در ذهنم شکل گرفت؛ اینکه شخصیتهای شاخص حوزههای مختلف در یک فضای فرضی به گفتوگو با هم بپردازند. در واقع شخصیتهای مورد علاقهام را در یک فضای فرضی با دیالوگهایی که برایشان نوشتم، به تصویر کشیدم.
دیالوگها را خودتان نوشتید، یا از جملات و سخنان خود این شخصیتها در آثارشان هم بهره بردید؟
دیالوگها اورژینال نوشته شده است، اما بر اساس دیدگاهها و جهانبینی خود شخصیتها. در واقع تفکرات و اندیشههای هر کدام از شخصیتها لحاظ شد، اما خود دیالوگها را خود من به نگارش درآوردم. ضمن اینکه موضوعاتی که در هر سکانس وجود داشت، عنصر واسطهای بود که این دیالوگها و شخصیتها را به هم ربط میداد. فیلم دارای ساختار اپیزودیک است، البته اپیزودهای کوتاه و در واقع به شکل یک سکانس هستند. هر کدام از این سکانسها یک موضوع دارند که دیالوگها حول همان موضوع شکل میگیرد. مثلا پرسش حقیقت یکی از تمهای فیلم است و اینکه چطور میتوان حقیقت را کشف کرد. در واقع منطق فیلم منطق مکالمهای سقراط است که قرار است از طریق دیالوگ به کشف و شناسایی حقیقت دست بزنیم. هیچکاک هم در ابتدای فیلم بر همین نکته تاکید میکند و میگوید که شاید از طریق این گفتوگوها بتوانید حقیقت را کشف کنید. به عبارت دیگر، باید بگویم این فیلم یک فیلم ایدئوگرافیک است که در حقیقت اندیشهنگاری میکند. نه علاقهای به داستانپردازی دارد، نه حادثهپردازی، بلکه به اندیشهنگاری میپردازد. برخلاف سینمای کلاسیک که منطق ارسطویی بر آن حاکم است و اساس آن درام یونانی است که مبنی بر الگوی سه پردهای بر یک داستان متمرکز است، اما در اینجا یک داستان نداریم، بلکه در یک روایت مینیمال با داستانکهای متعدد مواجه هستیم. داستانکهایی که در حد یک سکانس فشرده میشود و جوهر فکری مولف در آن سکانس متبلور میشود. در واقع ملاقاتهای شگفتانگیز مینیاتوری از اندیشهها و شخصیتهاست که بر مبنای داستانک روایت میشود. این شیوه روایت و داستانگویی هم در ادبیات شرق مثل «کلیله و دمنه»، «مثنوی» یا «قصههای شهرزاد» ریشه و سابقه دارد و هم در ادبیات غرب میتوان در رمان نو این شیوه و شکل از روایت و داستانپردازی را شاهد بود. رمانهای کوندرا نمونهای از این مدل است که بیشتر اندیشهورزی است که با رمان و داستان ترکیب شده است. این فیلم هم بر مبنای ساختار ایدئوگرافیک شکل گرفته است.
در واقع اپیزودها با توجه به موضوعی که دارند، به نوعی فیلم را فصلبندی هم میکنند.
بله، همینطور است. از معماها شروع میشود که آغازش با بورخس است. به این دلیل بورخس را انتخاب کردم، چون او نویسندهای رمزنگار است و بهشدت فشرده مینویسد و نیازمند رمزگشایی است.
بااینحال و با توجه به اینکه در فیلم با شخصیتهای مختلفی روبهرو میشویم، اما اثر شما بیش از آنکه شخصیتمحور باشد، گفتوگومحور است و از طریق گفتوگوها هم قرار است ایدهها و اندیشهها رمزگشایی شود.
دقیقا. در همین راستا ما چند تم اصلی هم داریم، از جمله پرسش حقیقت که بهویژه در سکانس شکسپیر برجستهتر میشود. یکی دیگر از تمهای اصلی فیلم عشق است، همچنین چالش بین فیزیک و متافیزیک. ضمن اینکه فیلم یک حرکتی به گذشته دارد و خاطراتی که زنده میشود و آدمها با روح کسی که آنها را دوست داشتند، روبهرو میشوند، که در اینجا پرسش عشق به عنوان تم مطرح میشود. همچنین فیلم حرکتی به آینده هم دارد که بحثهای علمی- تخیلی در این بخش مطرح میشود که بحثهای جدیدی هم هست، مثل بعد چهارم یا جهان موازی که این مسائل تاکنون در سینمای ایران مطرح نشده است.
به نظر میرسد این فیلم روایت و چه بسا کارکرد دیگری از سینما را جلوی چشم مخاطب میگذارد که شاید تاکنون با آن مواجه نشده است. حتی ممکن است خیلیها با این شکل از فیلمسازی مشکل داشته باشند و آن را سینما ندانند. نظر شما در اینباره چیست؟
تعریفی که ما از سینما داریم، در واقع به معنای یک هنر متحرک است. سوءتفاهمی که وجود دارد، این است که هالیود این هنر متحرک را به یک هنر حادثهپرداز بدل کرده، درحالیکه در اروپا یا بلوک شرق این هنر مسیر دیگری را طی کرده است و بیشتر به سمت اندیشهورزی سوق پیدا کرده است. هالیوود به واسطه تفکرات سرمایهداری از سینما به مثابه ابزار اقتصادی و تجاری مبتنی بر تامین سرگرمی استفاده کرده است، اما این تعریف لزوما کارکرد و ماهیت واقعی سینما نیست. «ملاقاتهای شگفتانگیز» یک فیلم مفهومی و معناگراست که مخاطب را به فکر کردن و اندیشیدن ترغیب میکند. این هدفی است که سینمای هنر و تجربه هم آن را دنبال میکند و در پی تربیت مخاطبان فرهیختهتر برای سینماست.
اتفاقا برای من جای این پرسش بود که این فیلم چطور میتواند با مخاطب عام ارتباط برقرار کند، چون از آن جنس فیلمهایی است که مخاطب خاصی را که دغدغهای شبیه به دغدغه شما در فیلم دارد، میتواند با آن همراه کند.
من دو، سه تا سکانس طنز هم در فیلم گذاشتم که بتواند تا حدی مخاطب عام را نیز جذب کند، اما این فیلم بیشتر میتواند برای مخاطب خاصی که دغدغههای هستیشناسی و اجتماعی دارد، جذاب باشد. بهویژه مخاطبان اهل مطالعه و کتاب که سینما را صرفا نه برای سرگرمی، که برای آگاهی انتخاب میکنند.
من فکر میکنم این فیلم میتواند برای مخاطب خاص خودش که دغدغههای مشترک با فیلم و مولف آن دارد، فرصتی برای تجربه و کشف معنا هم باشد. به این معنا که از دل این دیالوگها به معنایی برای زندگی خود دست یابد و راهی برای رهایی از بحرانهای روحی یا فکری خود پیدا کند. از این حیث شاید این فیلم خاصیت تراپی هم داشته باشد و بتواند درمانگری هم بکند. به نظرم در عین اینکه در فیلم از حقیقتهای تلخ صحبت میشود، اما یک نوع حس امید هم در درون آن نهفته که به مخاطب منتقل میشود و حالش را خوب میکند.
بهشدت. اصلا فیلم از معما شروع میشود و با ایمان تمام میشود. آن سکانسی که من از فیلم «دورافتاده» در فیلم گذاشتم که تام هنکس با توپ والیبال حرف میزند، در فیلم اصلی توپ والیبال ساکت است، اما در اینجا حرف میزند و به پرسشهای وجودی تام هنکس جواب میدهد و او را آرام میکند. این اتفاق در کل فیلم رخ میدهد، یعنی پاسخ دادن به پرسشهای بنیادی و ایجاد آرامش از یافتن پاسخ آنها. در واقع فیلم درگیر و دچار یأس فلسفی نمیشود. به نظرم یکی از مشکلات جهان و انسان معاصر همین یأس فلسفی است و حتی در بزرگان سینما مثل میشل هانکه هم میتوانید ردپای این یأس فلسفی را بیابید. چرا میگوییم تارکوفسکی در برابر هانکه قرار میگیرد، چون در یک دورانی تارکوفسکی سردمدار سینمای معنوی جهان بود که حالا هانکه جای آن را گرفته است؛ فیلمسازی که یأس فلسفی را تبلیغ میکند. متاسفانه جهان هنری معاصر گرایش به یأس فلسفی دارد و اینجا باید جریانی ایجاد کرد که بتواند این یأس را از بین ببرد، یا کاهش دهد. ما به فیلمهایی نیاز داریم که امید را تبلیغ کند و نشان بدهد جهان تماما تاریکی نیست و میتوان روشناییها را در آن تماشا کرد.
من فکر میکنم فارغ از محتوای گفتوگو خود این گفتوگو جذاب است؛ اینکه شخصیتهایی که به آنها علاقه داریم و در واقعیت امکان رویارویی آنها فراهم نشد، حالا به گفتوگو و مواجهه مستقیم با هم میپردازند.
در واقع شاهد یک نوع احضار روح هستیم که در یک موقعیت فرضی و در جهانی سینمایی امکان ظهور پیدا کرده است. اساسا کار سینما یک نوع شبحسازی است و کاراکترهای سینمایی نوعی شبح نامیرا هستند که هر وقت اراده کنیم، میتوانیم آنها را ببینیم.
بااینحال، حجم ایدهها و اندیشههایی که در فیلم وجود دارد، آنقدر بالاست که شاید با یک بار دیدن نتوان آنها را هضم کرد. شاید به همین دلیل تماشای این فیلم برای مخاطب عام سنگین باشد.
موافقم. تنها کاری که من برای رفع این مسئله انجام دادم، این بود که دو پاساژ موزیکال در فیلم بگذارم که یک مقدار به مخاطب زمان میدهد برای هضم اطلاعات قبلی و تنفسی برای پذیرش و دریافت اطلاعات بعدی. موافقم که اطلاعات فیلم در سکانسهای مختلف زیاد است و مخاطب نیازمند به یک تنفس کوتاه برای درک و دریافت آن است.
فیلم از آن جنس فیلمهایی است که پشت میز تدوین تولید میشود. موافقید؟
بله، همینطور است. در واقع کل فیلم در یک فضای کامپیوتری تولید شد و ساخت آن شش ماه زمان برد.
فکر نمیکنید با توجه به اینکه با موقعیتی دراماتیک در فیلم مواجه نیستیم و تنوع لوکیشن و فضای زیادی نداریم، ممکن است ریتم آن یکنواخت شود، یا حتی مخاطب خاص هم خسته شود؟
برای حل این مسئله سعی کردیم سکانسها کوتاه باشد و با توجه به تنوع شخصیتها و تعدد موضوعاتی که محور این گفتوگوهاست، ریتم ضرباهنگ مناسب و منطقی داشته باشد. فقط یک سکانس فیلم کمی طولانیتر شده که مربوط به گفتوگوی انیشتین و هاوکینگ است، که به نظرم باید کمی کوتاهتر شود، اما مابقی سکانسها کوتاه است تا خستهکننده نشود.
یکی از ویژگیهای این کار دوبله و صداگذاری روی شخصیتهای فیلم بود که نقش مهمی در جذابیت کاراکترها داشت.
دقیقا. صداهای خوب و ماندگار دوبلورهای حرفهای، هم به این شخصیتها و هم کل کار غنای بیشتری بخشید. مثلا آقای جلیلوند روی هفت پرسوناژ با صداها و لحنهای مختلف صحبت کرد. همچنین حضور آقای تهامینژاد و مدقالچی و مجید مظفری در صداپیشگی این کار یکی از امتیازات آن به حساب میآید و خود من هم جای چند شخصیت صحبت کردم. به طور کلی ۶۰ کاراکتر در این فیلم داشتیم که تنوع شخصیتی بالایی داشت.
کاش همین اتفاق و مدل این فیلم درباره شخصیتهای ایرانی هم بیفتد. قطعا با توجه به ایرانی بودن آنها و شناختی که مخاطبان ایرانی از آنها دارند، حتی میتواند جذابتر از این فیلم شود و مخاطبان بیشتری را هم جذب کند.
بله، موافقم. ما کلی شخصیت تاثیرگذار در تاریخ و فرهنگ و ادبیات و هنر داریم که گفتوگوی فرضی میان آنها میتواند جذاب باشد؛ چه مفاخر کهن و قدیم و چه شخصیتهای تاثیرگذار معاصر. بهویژه اینکه ما تاریخ خودمان را بهخوبی نمیشناسیم و نسل جدید شناخت درستی از بسیاری از مفاخر و مشاهیر ایرانی ندارد. دوست دارم این کار را با تکنیک پیشرفتهتری از «ملاقتهای شگفتانگیز» انجام دهم. به نظرم ما باید از هنر افسرده فاصله بگیریم و به سمت سینمایی متفکر و امیدوار حرکت کنیم.
البته امید واهی دادن هم کاری از پیش نمیبرد و به نظرم یک کنش ضدهنری است.
نه، منظورم این نیست که امید واهی بدهیم. بسیاری از تلخیهایی که امروز در سینما میبینیم، ریشه در واقعیتهای اجتماعی دارد. اما میتواند با تولید آثاری غنایی که امید را در بستر یک زبان و موقعیت منطقی خلق کند، امکانپذیر باشد. اتفاقا هنر آن است که در دل سیاهی و ناامیدیها بتوان روح امید را در ذهن و جان مخاطب دمید و جامعه را به سمت تجربههای شگفتانگیز هدایت کرد؛ اینکه نشان داد چگونه خیر میتواند بر شر غلبه کرده و پیروزی انسان را میسر کند. بر همین اساس من معتقدم فیلمهایی از جنس «ملاقتهای شگفتانگیز» باید در بین نخبگان و دانشگاهیان و محافل روشنفکری به نمایش گذاشته شود. متاسفانه ما امروز با یأس فرهیختگان در جامعه مواجه هستیم و چه بسا ابتدا باید امید را در بین قشر روشنفکر و فرهیخته جامعه برانگیخت تا تاثیرات مثبت آن را بر سایر اقشار جامعه شاهد باشیم. من امیدوارم سینمای مفهومی و معناگرا در کشور ما تقویت و حمایت شود. با این سینمای معناگرا و مفهومی است که میتوانیم درک مخاطبان سینما را ارتقا دهیم و خود سینما را به مثابه هنری جدی رشد دهیم. سینما اگرچه سرگرم میکند، اما غایت آن ارتقای آگاهی است.
منبع: ماهنامه هنروتجربه
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- نمایش و نقد فیلمهای کوتاه «سیمرغ» در ترکیه
- تاریخ سینما و عاشق سینما/ نگاهی به مستند «آرشیو متروک»
- ناگهان پروانه/ نگاهی به فیلم «وقتی پروانه شدم»
- گفتوگو با کارگردان «تو مشغول مردنت بودی»/ زخمهای عمیق جامعه را پنهان نکنیم
- مواجهه با مرگ/ نگاهی به فیلم «تو مشغول مردنت بودی»
- کارگردان «وقتی پروانه شدم» مطرح کرد/ چهره دوگانه میترا حجار در هر دو بافت سنتی و مدرن فیلم جذابیت دارد
- فیلمی مهم که قانونگذاران و مسوولان باید ببینند/ نگاهی به فیلم «خط باریک قرمز»
- لحظههای ناب گفتوگو/ نگاهی به «ملاقاتهای شگفتانگیز»
- بودن یا نبودن؟/ نگاهی به فیلم «ملاقاتهای شگفتانگیز»
- نمایش سه فیلم کمتر دیده شده از سهراب شهید ثالث در باشگاه هنروتجربه
- اولین تیزر رسمی اکران ٨٨ دقیقه کوتاه
- در جستوجوی معنا!/ نگاهی به فیلم “محدوده ابری”
- میزگردی با کارگردانهای فیلم کوتاه بهاره/ فیلم کوتاه ضامن آینده سینمای کشور است
- گفتوگو با امید نیاز، کارگردان فیلم «ب ۱۲»/ بچهها فیلسوفهای بیتجربهاند
- فرار بیمعنی/ نگاهی به فیلم «درساژ»
نظر شما
پربازدیدترین ها
- بزرگداشت داریوش مهرجویی در جشنواره کوروش
- به بهانه تغییر رییس سازمان سینمایی/ باید مدیران را پاسخگو کنیم
- کانون کارگردانان سینما برگزار میکند؛ مراسم اولین سالگرد قتل داریوش مهرجویی و وحیده محمدیفر
- سه پوستر فیلم «شهر خاموش» را حذف کردند/ تلاش برخی فیلمسازان برای حذف سینمای ایران از جشنوارههای جهانی
- با حکم وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ رائد فریدزاده رئیس سازمان سینمایی شد
آخرین ها
- داوری ۲ ایرانی در جشنواره «لوکاس»
- به همت کانون ادبی زمستان؛ بزرگداشت استاد هادی خانیکی برگزار میشود
- آیین بزرگداشت احترام برومند برگزار شد/ حواستان به هنرمندانی که نیستند، باشد
- آل پاچینو چگونه اعتیاد را پشت سر گذاشت تا بازیگر فوقالعادهی ما شود
- «علت مرگ: نامعلوم» بهترین فیلم جشنواره تورین شد
- نمایش «سیمبلین» / گزارش تصویری
- پایان کار جشنواره فیلم کوروش با معرفی برگزیدگان
- نوری بیلگه جیلان و سه سینماگر دیگر در تهران مسترکلاس برگزار میکنند
- اندر احوال کشتیشکستگان سینمای ایران/ عصر فراموشی
- قابهایی از ناگفتهها در گالری ثالث
- سرنوشت نامعلوم سریال کیانوش عیاری/ چرا تلویزیون ۸۷ متر را گردن نمیگیرد؟
- مراسم سالگرد قتل داریوش مهرجویی و همسرش برگزار شد؛ دادخواهی دوباره در سالگرد «شب هولناک سینمای ایران»
- راهیابی «اسکن» به جشنواره آمریکایی
- همکاری دوباره احسان عبدیپور با سروش صحت در «اکنون»
- فوت خواننده پیشکسوت موسیقی ایرانی؛ امینالله رشیدی درگذشت
- اکران «آخرین عاشقانه» از فردا/ «نهنگها» به زودی به سینما میآید
- «کشیم عاشق» به فرانسه میرود
- «مالی سویینی» به تالار وحدت میرود
- نصیریان: سینما را از مهرجویی آموختم/ اولین حضور رئیس جدید سازمان سینمایی در میان هنرمندان
- اختتامیه سومین جشن مهر سینمای ایران / گزارش تصویری
- آغاز دور جدید حراج شمارههای رند همراه اول
- به بهانه تغییر رییس سازمان سینمایی/ باید مدیران را پاسخگو کنیم
- «محکوم» در راه شبکه نمایش خانگی
- «هیدن» ۴۰۰ اجرایی شد/ دور جدید نمایش در تماشاخانه هما
- سه پوستر فیلم «شهر خاموش» را حذف کردند/ تلاش برخی فیلمسازان برای حذف سینمای ایران از جشنوارههای جهانی
- بهروزشعیبی: فرهادی و مهرجویی سینمای اجتماعی را به یک قشر خاص محدود نکردند
- حسابش بماند با پرورگار
- با ۱۷ میلیون و ۶۸۴ هزار مخاطب؛ سینمای ایران در سال ۱۴۰۳، ۱۰۰۰ میلیاردی شد
- با حکم وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ رائد فریدزاده رئیس سازمان سینمایی شد
- چرا هیچ فیلم، سریال و انیمیشنی درباره حافظ، شاعر پرآوازه ایرانی، تولید نمیشود؟