تاریخ انتشار:۱۴۰۰/۰۲/۱۲ - ۲۰:۰۵ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 155035

سینماسینما، زهرا مشتاق

من در زندگی معلم های تاثیرگذار زیادی داشته ام و از هر کدام چیزهای بسیاری آموخته ام. اصولا من عاشق رابطه معلم و شاگردی هستم. اما اگر بخواهم از یکی از معلم های مهمم در این حرفه بنویسم، بی شک از فریدون جیرانی خواهم نوشت. او برای من مثل یک بابا بود که بدون آنکه هیچ تلاشی بکند، من لحظه به لحظه از او چیزهای تازه ای یاد می گرفتم. او در سال هایی قهرمان زندگی من بود و من به وجودش افتخار می کردم.
من اولین بار او را در مجله هفتگی سینما دیدم. اوایل دهه هفتاد. پر انرژی ترین آدمی که می شد شانس ملاقاتش را پیدا کرد. اما این مهم نیست. من در طول سال ها همنشینی با او، برایش یک عنوان منحصر به فرد انتخاب کرده ام. او دایره المعارف متحرک سینمای ایران است. ذهن شگفت انگیزش جزئیاتی به یاد می آورد و ظرایفی می داند که مخاطب و شنونده را حیرت زده می کند. در تاریخ مکتوب و شفاهی سینمای ایران، به طور مطلق، هیچ چیزی نیست که او نداند. سال هایی که برای آن گفت و گوهای درخشان به خانه ستارگان دهه سی، چهل و پنجاه می رفتیم، او بود که بخش های فراموش شده در ذهن مصاحبه شوندگان را روشن می کرد و نکاتی را به یادشان می آورد. حتی یادم است زنده یاد خانم ایرن یک روز با خنده گفت: «آقای جیرانی نکند تو فلان روز آن پشت مُشت ها ایستاده بودی که همه چیز را از خود من دقیق تر می دانی؟!» فریدون جیرانی چنین کسی است. ذهن بی نهایت هوشیار و حافظه ای عجیب قدرتمند دارد.
به من می گفت فقط گفت و گو و نقد. وقتت را با کارهای دیگر تلف نکن. و من گفت و گو کردنش را تماشا می کردم. راحت بودنش. تسلطش و زحمتش برای ذره ذره جمع کردن تاریخ سینمای ایران. موقع مصاحبه آدم ها دوست هایش هستند، حتی اگر برای اولین بار باشد که آنها را می بیند. اما آگاهی و حضور ذهنش، مصاحبه هایش را همیشه خواندنی، پر از نکته و تیتر و انباشته از موارد جالبی می کند که معمولا برای اولین بار است که خواننده آن را می خواند یا می شنود. چرا؟ چون او ساخته شده تا از زیر عمیق ترین لایه های ذهن و زبان نکاتی را بیرون بکشاند که خودتان هم تعجب کنید. حواستان را خوب جمع کنید. به شما اطمینان می دهم که او از تک تک چیزهای با ارزشی که در صندوق قدیمی یک خانه دور هزار ساله که فقط یک جورهایی به سینما ربط پیدا کند، تا فیها خالدون آن، همه چیز را می داند. من شانس شاگردی چنین معلمی را داشته ام. دستم را می گذاشتم زیر چانه ام و ساعت های طولانی به گفت و گوها گوش می کردم. سه ساعت، چهار ساعت، بی وقفه. گاهی توقفی، برای نوشیدن شربتی، چایی، میوه ای و دوباره کار. به فرم نشستنش نگاه می کردم، حرفش زدنش با مصاحبه شونده، توجه بی نظیر به جزئیات، ذره ذره جلو آمدن و با حوصله ای مثال زدنی و البته عنصر دانایی و آگاهی که برآیند دانش و خوانش وسیعش از سینما بود. من بارها و بارها در طول این سال ها، این جمله را از مصاحبه شوندگان می شنیدم که «بابا آقای جیرانی شما که بهتر از ما همه این داستان را می دانی!» آنها هم از ذهن او تعجب می کردند. چرا؟ چون او یک به شدت عاشق سینما بود و دو به شدت به حرفه اش احترام می گذاشت و سه به حد مرگ می خواند و به حد مرگ می نوشت. توصیه جدی اش به من نیز همین بود. به حد مرگ بخوان، به حد مرگ بنویس. من چنین معلم درخشانی داشته ام. و گرچه من هرگز شاگردی نشدم که افتخاری برای او باشد، اما سال های بودن در کنار او برایم زندگی با معلم عجیب و راحت و گاه ژولیده ای بود که مرا در هر گفت و گو به عمق سینمایی می برد که پشت پرده اش، داستان هزار و یکشب بود. داستان آدم هایی که دیگر زنده نیستند و سینماهایی که سرنوشتی جز ویرانی نداشتند و معلم من در روند گفت و گوهای همراه با جزئیاتش، معمار بازسازی خرابی ها بود. او تکه ها را از گوشه گوشه ذهن آدم ها بیرون می کشید. گاه می گفت با اجازه، دستش را دراز می کرد و شخصا یک چیز خاک گرفته را از آن زیر زیرها بیرون می کشید. یک خاطره خیلی خیلی دور، یک اتفاق از یاد رفته یا چیزی که حتی مصاحبه شونده از گفتنش طفره می رفت ولی بعد خوشحال می شد که مصاحبه کننده هدایتش کرده که بیان کند، خود سانسوری نکند و به تاریخ دروغ نگوید. من شاگرد یک معلم حرفه ای بودم و همه این ها را می دیدم و به وجد می آمدم. تنها تاسف جدی ام این است که چرا از آن دوره و آن گفت و گوهای درخشان فیلم نگرفته ام. نحوه مصاحبه معلم من، می توانست یک کلاس درس باشد. پر از نکات مهم و مفید. حالا سال ها از آن روزها گذشته. نوارهای کاست آن گفت و گوها هست و نیست. هنوز پیاده و تبدیل به کتاب نشده. حالا شاید بیتا موسوی، بچه تازه معلم من باشد. گاهی به بیتا حسودی می کنم. بعد خنده ام می گیرد و با لبخند در آپارات به مردی نگاه می کنم که پیر شده است. اما زنگ صدایش مردی است که هنوز عاشق سینماست. او را می شناسم، او معلم سال های دور من است. روزت مبارک بابا جیرانی عزیزم.

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها