تاریخ انتشار:۱۳۹۸/۰۶/۳۱ - ۰۸:۲۳ تعداد نظرات: ۰ نظر کد خبر : 121926

سینماسینما،  اسدالله غلامعلی

یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ‌کس نبود. شهری بود که در آن هیچ‌کس عصبانی نمی‌شد. مردم این شهر کلمه عصبانی را نشنیده بودند. مقصود این نیست که خوش‌بخت بودند. آن‌ها مثل تمام مردمان جهان بودند. فقط عصبانی نمی‌شدند. یک روز دو نفر با هم دعوا کردند. در ابتدا مثل همه آدم‌های شهر، دعوای آن‌ها به دور از فحش و کلمات رکیک بود، چون عصبانی نمی‌شدند، فقط با خنده و لودگی به همدیگر تیکه می‌انداختند. آن‌قدر تیکه می‌انداختند تا قضیه با خنده‌های بلند اطرافیان پایان می‌گرفت. ناگهان یکی از آن دو نفر صدایش گرفت و به جای خنده داد زد. همه ساکت شدند. تعجب کردند. چنین صدایی را نشنیده بودند. دومی هم به تقلید از اولی داد زد. سکوت همه شهر را فرا گرفت. ناگهان دو نفری داد زدند. لذت بردند. کشف تازه‌ای کردند. سپس یک نفر از میان جمع فریاد زد. صدای او بالاتر از همه صداها بود. دیگری و دیگری‌ها بلندتر داد زدند. سپس اخم کردند و داد زدند، مشت کوبیدند و داد زدند، یقه هم را پاره کردند و داد زدند؛ و همدیگر را کشتند و داد زدند. نمی‌دانم چند نفر از میان آن شهر باقی مانده است. خودتان حدس بزنید. من می‌خواهم درباره «پرویز» بنویسم، پس لطفا داد نزنید. پرویز چرا عصبانی نمی‌شود؟ چرا ناگهان عصبانی می‌شود؟ پرویز چه می‌خواهد؟ آیا او مانند مردم آن شهر به‌تازگی عصبانیت را کشف کرده است؟ یا شاید او سال‌هاست عصبانی است، اما سرکوب کرده است.

فیلم تکان‌دهنده «پرویز» ساخته مجید برزگر بیش از آن‌که قصه عصبانیت باشد، داستان سرکوب است؛ فیلمی درباره یک مرد که اگرچه جثه‌اش هیولاگونه است، اما آرام و صبور به نظر می‌رسد. اما این‌گونه نیست. سکوت او نشانه آرامش نیست. سکوت او خشمی است که مجال زیستن و بروز نیافته است. انسانی که عصبانیتش به عصبیت و خشم بدل شده، بسیار خطرناک‌تر از آدم‌های عصبی است.

فیلم «پرویز» شبیه داستان کسی است که به سوپرمارکت می‌رود و با رفتار بد فروشنده روبه‌رو می‌شود. روز اول چیزی نمی‌گوید، روز دوم ساکت می‌ماند و دندانش را به هم می‌فشرد، ولی روز سوم اسلحه را بیرون می‌آورد و فروشنده را از بین می‌برد. عماد در فیلم «فروشنده» ساخته اصغر فرهادی و جان در فیلم «هفت» اثر دیوید فینچر نمونه‌های دیگری از خشم و طغیان هستند. فیلمِ مجید برزگر در عین حال که قصه پیرپسری با هیکلی بسیار بزرگ (با بازی بی‌نظیر مرحوم لوون هفتوان) را روایت می‌کند، اما باید گفت «پرویز» داستان یک شهر است؛ شهری که کارگردان به شیوه‌ای رئالیستی سرد و هولناک نشان داده است. این خلاقیت کارگردان است که توانسته است چهره خشن و جنون‌آمیز شهر را واقع‌گرایانه نشان دهد. یک لغزش کوچک می‌توانست هم پرویز را یک هیولای روانی به سبک هالیوودی به تصویر بکشد و هم از شهر یک شهر اکسپرسیونیستی بسازد.

«پرویز» بیشتر از همه فیلم‌های رئالیستی و اجتماعی سال‌های اخیر به زندگی معاصر ما نزدیک است. خشم در جای جای این شهر و در میان انواع مردم از طبقه فرودست گرفته تا طبقه سرمایه‌دار، دیده می‌شود. انگار همه می‌خواهند حقشان را از دیگری بگیرند. هر بار خشم به بهانه‌ای و در جامه‌ای متفاوت بروز پیدا می‌کند؛ یک روز به بهانه اقتصاد، یک روز به خاطر برف و سرما، و یک روز به خاطر پیروزی یا باخت تیم ملی. حتی رقص و پایکوبی انتخاباتی نیز شادی و سرخوشی نیست، بلکه لباس دیگر خشم است. خشم از منظر روان‌کاوی و جامعه‌شناسی این‌گونه عمل می‌کند، به شیوه و بهانه‌های مختلف، اما به صورت نارس و نامطلوب برون‌ریزی می‌کند و دو دستاورد بیشتر ندارد؛ آسیب به دیگران و خویش، تولد یک دیکتاتور. پرویز دیکتاتوری است که پدرش را به گفت‌وگو فرا می‌خواند؛ یک گروتسک واقعی!

پرویز که همچون یک برده مطیع سال‌ها با پدرش زندگی می‌کند، از خانه طرد می‌شود، چراکه پدرش تجدید فراش کرده و او را بیرون می‌کند. پرویز با این قضیه کنار نمی‌آید؛ خانه سرزمین و پناهگاه اوست، او نمی‌تواند ظلم را بپذیرد، ولی از طرفی دیالوگ مطلوب و مناسب را نیز نمی‌شناسد و خشمش در شکل‌های مختلف از کشتن گربه‌ها تا آدم‌ها خودشان را نمایان می‌کند. چرا برون‌ریزی ناگهانی خشم نارس و خطرناک است؟ به هنگام عصبانیت مشخص است که شخص عصبانی از چه چیزی و از چه کسی ناراحت یا خشمگین است، ولی اگر این عصبانیت سرکوب شود و در درون فرد به یک عقده بدل گردد، آن‌گاه فرد عصبانی به موجودی مریض تبدیل می‌شود که در هر مکان و هر زمانی می‌تواند به دیگران یا خودش آسیب برساند، چراکه دیگر نمی‌تواند همان عصبانیت ساده را کنترل کند. خشم پرویز از او دیکتاتوری می‌سازد که نه‌تنها از عملکردش پشیمان نیست، بلکه از آن لذت می‌برد، چون تصور می‌کند دارد حقش را می‌گیرد. به تعبیری دیگر خشم موجب از هم پاشیدن زبان می‌شود. پرویز زبان را از یاد می‌برد؛ زبانی که ساخته تمدن است. به همین خاطر است که نمی‌تواند با قضیه رفتن از خانه کنار بیاید. او شبیه فاوست (در نمایشنامه «فاوست» اثر یوهان ولفگانگ فون گوته) است که به واسطه شیطان فریب می‌خورد و شیطان درون او عصبانیتی است که آن‌قدر فروخورده شده که دیگر به فرمان نیست. پرویز یاغی تنهایی است که از همه چیز عصبانی است، به‌خصوص از خودش. انتقام از دیگران هم او را شکنجه می‌دهد و هم او را سبک می‌کند. پدر که در تحلیل‌های روان‌کاوانه و هرمونتیکی نماد و رأس سیستمی به نام خانواده است، دیکتاتوری پیر است که دیکتاتور پرورش داده است. آدم‌هایی مانند پرویز در اشکال مختلف خشم خود را بروز می‌دهند؛ یک نفر آدم می‌‌کشد (هر کس به شیوه‌ای)، یک نفر فقط فحش می‌دهد، یک نفر جلوی وب می‌نشیند و خودش را عریان می‌کند و عقده‌های جنسی‌اش را با دیگران در میان می‌گذارد و یک نفر ساکت می‌ماند و به‌ناگاه منفجر می‌شود. چنین بیماری‌ای به‌راحتی سرایت پیدا می‌کند. جامعه‌ای پر از خشم و ساکت تولید می‌شود که هر لحظه امان انفجار دارد. میشل فوکو در جایی گفته است که همیشه سکوت نشانه تأیید حرف متقابل نیست، گاهی سکوت نشانه قطع امید از شعور طرف مقابل است. علاوه بر تایید سخن فوکو باید اضافه کنم که سکوت به دلیل قطع امید یا از سر ترس، در هر حالت در ذهن و روح انسان نهادینه می‌شود و تاریخ نشان داده است پیامدهای خوبی به دنبال ندارد.

نمونه پرویز را می‌توان به‌وفور در جامعه خودمان پیدا کرد. حتما در دنیای واقعی و مجازی با آن‌ها مواجه شده‌ایم. یا آن‌ها را نقد و سرزنش کرده‌ایم، یا مورد تحسین قرار داده‌ایم. تا این‌جا را همه شما می‌پذیرید، اما یک نکته مهم باقی است. نقد یا به طور کلی واکنش ما در برابر کنش بیمارگونه دیگران معقول نیست، چراکه ما نیز جزئی از این جامعه هستیم و به‌طبع وقتی دیگران را بیمار خطاب می‌کنیم، در صفحه مجازی‌شان فحش می‌نویسیم، یا آن‌ها را نقد می‌کنیم و به صلح و دوستی فرا می‌خوانیم و هر بار می‌گوییم که به داد برسید، فرهنگ و تمدنمان در خطر است، خبر نداریم ما نیز بیماریم. درست حدس زدید، این متن نیز نوشته یک بیمار است. بنابراین می‌توان جسورانه گفت این نوشته بیمار است. حالا پس از همه این توضیحات یک پرسش مطرح می‌شود؛ علت خشم چیست؟ به قول دیالوگ پایانی پرویز، تو می‌گی یا من بگم؟ به صندلی‌ام لم می‌دهم، صدای نفس‌هایم را می‌شنوم و دوباره می‌پرسم من بگم؟

منبع: ماهنامه هنروتجربه

لینک کوتاه

مطالب مرتبط

نظر شما


آخرین ها